بعد از اون شبی که گذاشته بود روابطش براش به یه ثبات نصفه نیمه برسن، چیز زیادی تغییر نکرده بود.
نامجون مثل یه دوست خوب رابطشونو حفظ کرده بود و تهیونگ... فقط جوری رفتار میکرد که خیلی علاقه ایی به پیش کشیدن بحث حس جونگکوک نداره. مثل قبل بود ولی جونگکوک هم میدونست که نمیخواد فعلا برای روابط جدید تلاشی کنه. تهیونگ خیلی نرم جواب ردشو داده بود پس باید سعی میکرد حداقل یکی دو هفته دهن به علاقه باز نکنه._ حالت خوبه؟
با صدای جیمین سربرگردوند و به دوتا پسری اشاره کرد که کمی دورتر ازشون روی نیمکت نشسته بودن
_ نامجون خیلی به تهیونگ میچسبه یا کاری چیزی با هم دارن؟
_ خودت هم میدونی که مشخصا بهش میچسبه.
جونگکوک نفس عمیقش رو فوت کرد و در جواب جیمین لبخند زد
_ درکش نمیکنم...
_ برای چی؟ بهرحال خیلی از تهیونگ خوشش میاد.
جونگکوک در سکوت شونه بالا انداخت و با اینکه جیمین دلیلش رو درک نمیکرد ولی حس کرد که کمی پکره
_ پاشو بریم پیششون.
جونگکوک مخالفتی نداشت، پس پشت جیمین بلند شد و سمت نیمکت دوتا پسر دیگه رفت
_ چطوری پرنسس؟
جیمین به محض رسیدن بهشون از بالا سر تهیونگ صورتشو قاب گرفته بود و تهیونگ هم برای تلافی تیکشو انداخته بود
_ به به میبینم که لقب خودتو به بقیه هم میدی.
بعد از حرف جیمین جونگکوک چشاشو تو حدقه چرخوند و آه نمایشی کشید " عالیه. تام و جری شروع کردن"
حین کل کل بینشون سعی میکرد خندشو پنهان کنه و به جدیت کلمات و در عین حال جو شوخشون، پیام بازرگانی نفرسته_ زیرمی دقیقا!
جیمین با صدای بلند بین حرفاشون اعلام کرده بود و ...
_ منظورت اینه که میخوای بشینی روش؟
... تهیونگ هم کم نمیآورد
_ باز بی ادب شدن..
جونگکوک آروم گفت و چشم غره کوتاهی رفت که حتی بهش توجهی نشد
_ اگه منظورت اینه که رو....
_ میشه بس کنی پارک جیمین؟ مشکلت چیه؟!
با لحن تند و ناگهانی نامجون حتی جونگکوک هم تو جاش پرید و با تعجب نگاهش کرد
_ من..؟ چیکارت دارم؟
_ حس نمیکنی خیلی آزار دهنده اس؟ فقط تمومش کن. اذیتش میکنی..
جونگکوک با حرف نامجون تو صورت دوتا پسر دیگه دقیق شد و.. فقط مطمئن بود اونقدری ناراضی بنظر نمیان.
BINABASA MO ANG
Wierd Star
Fanfiction_ اونا میبرنت دیوونه خونه.. + مگه کسی باورش هم میشه؟ _ نه.. ولی میبرنت چون ذهنت خلاقیت عجیب و وحشتناکی از خودش نشون میده.. + من فقط میخوام تعریفش کنم.. _ بکن.. منم تاییدت میکنم. دیوونه خونه تنوع خوبیه