'+100 Votes🪐'
"Cool out, Imagine Dragons"
1968/5/28:
(به تاریخهایی که اول هر پارت گذاشته میشه توجه کنید)
سرش رو پایین انداخت و نفس عمیقی کشید.
"اون- شعر قشنگی بود. آهنگی که داشت میتونست من رو، روح مردهی من رو زنده کنه. میدونی یاد چی میافتم؟"
موهای نرمش و نوازش کرد و اون رو به آرومی بوسید."یاد زندگیای که هرگز فرصت نداشتم تا وجه خوبش و ببینم. بعضی وقتها که تنهام فکر میکنم. خیلی زیاد. اونقدری که بتونه من و وارد یه دنیای دیگه کنه. دنیایی که اسمش و میتونم بذارم 'حسرت و پوچی.'
ولی همشون پوچ نیست. وقتایی که فکر میکنم و میبینم من هم میتونستم خوشحال باشم. نه به اجبار، بلکه از ته دلم بخندم. اونقدر بخندم که اشک بریزم و یکی من و منو از شادی متوقف کنه خیلی دوست داشتنیه و من باید آدم بدی باشم که بخوام ازشون ساده بگذرم."
زانوهاش رو به سینهاش نزدیک تر کرد و سرش رو روی دیوار تکیه داد.
"ولی زندگی من و قلبم رو محکوم به غم کرده ما تا ابد باید با این حکم زندگی کنیم."چشمهاش رو بست و دوباره جغدی که توی دستاش بود رو نوازش کرد.
"تو بهم بگو فرق قلبی که ترک داره و هرروز قسمتی از اون سقوط میکنه و از بین میره با یه قلب مرده چیه؟"لبش رو خیس کرد و لبخندی زد.
"میدونی قلب من از اول توی غباری از غم و سختی بوده. اونقدر شکسته و تنها بوده که کسی مردن، ترک برداشتن و نابودیاش رو ندیده. امروز خسته شدی پسر بهتره یکم استراحت کنی. وقت برای حرف زدن زیاده."لیام گفت و بلند شد. سر جغد رو بوسید و اون رو توی قفس بزرگش گذاشت. در قفس رو بست و به سرجای قبلیش برگشت.
زانوهاش رو توی بغلش گرفت و چشمهاش رو بست. هوای سرد و بارونی که بدون توقف میبارید، لیام رو مجاب کرده بود تا چندساعت همینطور گوشهی دیوار و کنار شومینه بشینه تا بیشتر از چیزی که هست سردش نشه و گرم بمونه.
توی این مدت تقریبا طولانی ای که اینجا بود، خیلی چیزها عوض شده بود. مثل لیام.
خیلی چیزها فراموش شده بود. مثل لیام برای خانوادهاش.
و بعضی چیزها به هم نزدیک و نزدیک تر شده بودن. مثل لیام و زین.
لیام فکر میکرد و غرق افکارش شده بود. این کاری بود که هرروز انجام میداد. بدون استثناء. افکارش تنها دوستهایی بودن که لیام بدون هیچ ترس و بی اعتمادی ای بهشون پناه میبرد. میتونست ساعت های زیادی خودش رو باهاشون سرگرم کنه اما نتیجهاش هیچوقت خوب نبود وقتی به اضطراب، گریه و تنهایی دوباره میرسید.
STAI LEGGENDO
Belong To God 'ZM'
Horror𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝 "چون عزیزم، من شکنجه گرِ تمام گناه های نوشته نشدهی توام" Dark And Horror Ziam Fanfic-⛔