"Небесные розы, Jony."
1968/6/14:
سوز نسبتا شدیدی که به بدنش خورد، باعث شد تا کمی توی خودش جمع بشه و دستهای یخ زدهش رو به آتیش نزدیک کنه.
بیرون از کلبه و نزدیک به دریاچه و جنگل، آتیش روشن کرده بودن و روی سنگ های نزدیک بهم نشسته بودن. شعلههای آتیش به اندازهای بود که بتونه هردو رو گرم نگهداره و نگران خاموش شدنش نباشن. گهگاهی به هوای ابری نگاه میکردن و بعد به گرمای آتیش پناه میبردن.
سرش رو روی زانوهای زین گذاشت و اجازه داد تا دستهای گرم اون مرد، روی شونهاش بشینه. به شعلههای آتیش خیره شد و دستش رو دور پاهای زین حلقه کرد.
"داری به چی فکر میکنی؟" زین پرسید و لیام لبخندی زد.
"من؟ به این که چقدر الان سردمه و هیچی گرمم نمیکنه. تو به چی فکر میکنی؟""مثل قبل. به اینکه چقدر زیبایی." زین جواب داد و دستش رو بین موهای لیام برد و نفس عمیقی کشید.
"من زیبام؟" لیام، مثل مدت پیش، سوالش رو پرسید و به این فکر میکرد که برای همیشه باید این سوال رو بپرسه و مطمئن بشه. از اینکه کسی بهش دروغ نمیگه و لیاقت این کلمه رو در خودش داره."زیباتر از هر مخلوق دیگهای. موهای بلوطی و چشمهای زیبا و مسحور کنندهت. تنها کسی که هیچوقت از دیدن چهرهاش خسته نمیشم. اندازهی تمام ستارههای آسمون زیبایی."
زین جواب داد و بعد از کنار فرستادن موهای لیام، شقیقهاش رو بوسید و دستش رو دور شونهاش محکم تر کرد.
"تو مخلوق زیبای منی."لیام با شنیدن این جمله، لبخندی زد و ناخودآگاه بیشتر خودش رو توی آغوش زین سپرد. حس امنی که توی اون آغوش میگرفت، با حرف زین بیشتر و بیشتر شد.
"این غذای مورد علاقه منه. حتما باید امتحانش کنی." لیام گفت وقتی از زین جدا شد و کاسه سوپ رو جلوی خودش و زین گرفت. صورت کنجکاو زین رو دید و قاشقش رو داخل کاسه گذاشت و به زین نگاه کرد و لبخندی زد و مشتاق، برای زین توضیح داد.
"این مثل غذاهای عادی نیست. از ادویه های مخصوصی درست شده و میتونم از این بابت که هیچ جا نخوردی و طعمش رو دوست داری مطمئن باشم! میخوای امتحانش کنی؟" لیام گفت و زین بدون نگاه کردن به لیام، شروع به خوردن کرد.
"کاملا حق با تو بود. طعم خیلی خوبی داره." زین گفت و لیام با خوشحالی، همراه زین خورد و نمیدونست که زین مشغول فکر کردن به لیامه.
به این که دغدغههای لیام چقدر میتونن کوچیک و کم باشن و از طرفی، برای دنیای لیام ارزشمند و بزرگ. به طوری که هرکدوم از اونها میتونه باعث خوشحالی لیام بشن. نگاه کوتاهی بهش انداخت و دوباره خودش رو مشغول نشون داد.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Belong To God 'ZM'
Korku𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝 "چون عزیزم، من شکنجه گرِ تمام گناه های نوشته نشدهی توام" Dark And Horror Ziam Fanfic-⛔