ضربه ای که به باسنش خورد باعث شد ترسیده و شوکه به عقب برگرده.. اون دزد لعنتی چجوری تونسته بود به باسنش دست بزنه؟
نگاه شوکشو بین دست روی باسنش و چشمای درشتش چرخوند و با تمام توانش جیغ بلندی زد سریع سرجاش صاف ایستاد و به سمت اون منحرف پشت سرش برگشت و خواست که دستشو به یقش برسونه و یه مشت بهش بزنه ولی بخاطر جیغی که زده بود میچل حالا ترسیده خودشو روی سر و صورت اون پسر دندون خرگوشی انداخته بود و درحالی که دم و موهاش سیخ شده بود به صورتش چنگ میزد.. هول کرده بخاطر داد بلند پسر که تا پاره کردن پرده گوشش پیش رفت دستشو به میچل رسوند تا از صورت پسر دورش کنه_ این گربههه وحشیتووو از روم بردااااار.. آییی داره چشااامو در میاااره
+ میچل وحشییی نیستتت
_ نکنه این منم که افتادم رو صورتشو دارم چنگش میزنم؟
چشماشو توی حدقه چرخوند و با داد دیگه پسر محکم تر از قبل میچلو به سمت خودش کشید
_ ازممم جدااش کن
با دیدن رد چنگا روی گونه و گردن پسر درحالی که بخاطر عمقی که کمم نبود خون کمی روی پوستش تشکیل شده بود لباشو اروم گاز گرفت و میچلو توی بغلش گرفت.. به هرحال حقش بود نباید بخاطر عذاب وجدان یا چیزی شبیهش میگرفت.
میچل داخل بغلشو ناز کرد تا ارومش کنه و دستشو روی سر و گوشش کشید
+دختر قشنگ من
_ خو.. خون؟
نگاهشو از میچل گرفت و بالا اورد از دیدن پسر رو به روش که دستشو به گونه و گردنش کشید و با دیدن رد خون روی دستش شوکه و ترسیده درحالی که پاهاش به طور مشهودی میلرزید نگاهش میکرد، شوکه شد.. مگه اون یه دزد لعنتی که یه اسحله همراهشه نبود؟ پس چرا با دیدن خون انقدر ترسید؟
با غش کردن پسر روی مبل پشت سرش ترسیده بخاطر اتفاق ناگهانی قدمی عقب رفت و با چشمای گرد سرتاپاشو نگاه کرد، قدمی چلو رفت و با انگشت اشارش ضربه ای به شونش زد+ هی.. واقعا غش کردی؟
صورت متعجبشو پایین آورد و به میچل که دستشو لیس میزد نگاه کرد
+ میچل اون واقعا غش کرد
تکخنده ای زد و با دیدن کوله پشتی ای که شب قبل همراه پسر بود و زیر میزش افتاده بود ابروهاشو کمی بالا داد و به سمتش رفت.. خب حداقل باید مطمعن میشد که سلاح دیگه ای یا همچین چیزی همراهش نیست مگ نه؟
.
.
.دم نرمی که به پاش کشیده شد و دندونی که حس میکرد از روی شلوار سعی در بازی و گاز گرفتنش داشت بیدارش کرد.. ناله ای کرد و لای پلکاشو اروم باز کرد با دیدن گربه ای روی ساق پاش آهی کشید
_ برو کنار میچل
صدای اون پنبه ای توی گوشش پیچید باعث شد زیر لب غر بزنه
YOU ARE READING
A F R O D I T [KookV]
Fanfiction" کامل شده" _ سکسپیر میگه.. عشقم را در برابر دست تو و دستم را در عشق تو می نهم ماگ قهوه اشو پایین اورد و چشماشو توی حدقه چرخوند + اولا اون شکسپیره نه سکسپیر احمق.. و بعدم اون جمله کوفتی اینه.. عشقم را در برابر عشق تو و دستم را در دست تو می نهم. چر...