خنده بلندی با ناباوری کرد و از خنده شدید به عقب خم شد ، بعد چند لحظه صاف ایستاد ضربه ای به شونه مارک زد
_ تو فکر کنم زده به سرت .. زیادی مستی یا چیزی کشیدی؟
به سمت در رفت و خواست بازش کنه که با کشیده شدن بازوش لب هاشو به هم فشار داد و همزمان با برگشتنش مشتشو توی فکش پایین آورد و جلوی خودشو برای ضربه های بعدی که روی صورت و بدنش میزد نگرفت.
درحالی که نفس نفس میزد ، روی مارک که با اون صورت خونیش افتاده بود روی زمین خم شد و با دستش یقشو گرفت و بالا آوردش ، هنوزم اون پوزخند اشغالشو گوشه لبش داشت میدید
_ دیگه .. این .. مزخرفاتتو .. تکرار .. نمیکنی
لباسشو ول کرد و به صدای نالش همراه با افتادنش روی زمین گوش داد و بدون یک لحظه صبر کردن از اتاقش خارج شد.
توی راهرو ایستاد و با بستن چشم هاش سعی کرد خودشو آروم کنه و چندتا نفس عمیق بکشه ، دستاشو روی گردنش کشید و بعد چند دقیقه که احساس کرد اوضاعش بهتره ، دستی به صورت و موهاش کشید و به آرومی وارد اتاق خودش و تهیونگ شد.
به جسم خوابیدش روی تخت نگاه کرد و آهی کشید.
لباسشو از تنش خارج کرد و با آروم ترین حرکت ممکن روی تخت رفت تا تهیونگ رو بیدار نکنه.
پشتش دراز کشید و با حلقه کردن دستش دور کمرش توی بغلش گرفتش و نفس عمیقی از موهاش کشید که با شنیدن صدای زمزمه مانندش پلک هاش باز شدن و به رو به رو نگاه کرد
+ با مارک دعوا کردی؟
لبشو با زبون تر کرد و حلقه دستش دور کمرشو تنگ تر کرد
_ نه؟
با برگشتن تهیونگ به سمتش و قرار گرفتن دستاش روی گونه هاش به چشم های خواب آلودش نگاه کرد
+ صداتون میومد کوکآه کوتاهی کشید و توی مغزش دنبال بهونه میگشت که با بوسه تهیونگ روی چونش لبخندی زد
+ عیبی نداره اگه باهاش دعوا کردی .. حتما دلیلی داشتی ولی لطفا خیلی باهاش تند نرو به هرحال ما این مدت داریم توی خونه اون زندگی میکنیم
سرشو تکون داد و بوسه کوتاهی روی لب های تهیونگ گذاشت
_ خیلی صلح طلب شدیا
با صدای خنده کوتاه تهیونگ فشار دستش روی کمرشو بیشتر کرد تا بیشتر بهش نزدیک بشه و شروع به بوسیدنش کرد
.
.
.خرید های تهیونگ رو توی دستش جا به جا کرد و از پشت بهش نگاه کرد که چطور با خوشحالی جلوتر ازشون راه میرفت ، کشیده شدن دستش توسط مارک باعث شد چشم هاشو چند لحظه ببنده تا ارامش خودشو حفظ کنه و بعد به سمتش برگرده و دستشو از دستش بیرون بکشه
DU LIEST GERADE
A F R O D I T [KookV]
Fanfiction" کامل شده" _ سکسپیر میگه.. عشقم را در برابر دست تو و دستم را در عشق تو می نهم ماگ قهوه اشو پایین اورد و چشماشو توی حدقه چرخوند + اولا اون شکسپیره نه سکسپیر احمق.. و بعدم اون جمله کوفتی اینه.. عشقم را در برابر عشق تو و دستم را در دست تو می نهم. چر...