+درد میکنه؟
لبخند محوی زد و دستشو بلند کردو روی دست تهیونگ که روی صورتش بود گذاشت
..
تهیونگ باهاش مهربون شده بود؟باید میرفت و تمام شمع های دنیارو توی کلیسا روشن میکرد و از مسیح تشکر میکرد
_ نه تا وقتی که دستت داره نوازشش میکنه
با دیدن چشم های بسته تهیونگ تکخنده آرومی کرد و بدون برداشتن دست تهیونگ از روی صورتش چشم هاشو بست و خوابید.
با حس کوفتگی شدید بدنش چشم هاشو باز کرد و خمیازه ای کشید و به تهیونگ که دستاشو توی سینش جمع کرده بود و توی خواب عمیقی بود نگاه کرد.
گردنشو کمی تکون داد و خمیازه دیگه ای کشید با دیدن ساعت و فهمیدن اینکه تقریبا 2 ساعت بود که خوابیده بود از ماشین پیدا شد ، با خوردن هوای سرد صبح زود خوابش تقریبا پرید و شروع کرد به کش و قوس دادن خودش ، بعد چند قدم راه رفتن دوباره برگشت و سوار ماشین شد.
صندلیش و به حالت اول تکون داد و بعد اینکه تهیونگ و چک کرد تا مطمئن بشه درست خوابیده ماشین و روشن کرد و راه افتاد .. باید هرچه زودتر به دگو می رسیدن و بعد برمیگشتن.
گشتن توی خیابون ها و جاده با یه ماشین دزدی که حتی پلاکش عوض نشده بود دردسر خالص بود.
با حس تکون خوردن تهیونگ نیم نگاهی بهش کرد و از دیدنش که توی خواب لگدی زد و جا به جا شد خنده ارومی کرد و تمام سعیشو کرد تا از دیدن بینی و صورت با نمکش توی خواب دلش ضعف نره والا تضمین نمیکرد که سالم به دگو برسن.
.
.بعد رسیدن به دگو دستی به گردنش کشید و پنجره
اشو پایین داد و نفس عمیقی کشید توی یکی از
خیابون ها نگه داشت و به سمت تهیونگ که هنوز غرق خواب بود برگشت گوشه لبشو گاز گرفت و انگشت اشاره اشو جلو برد و به آرومی روی بینی بانمکش کشید و از ذوق خنده تقریبا بلندی کرد دستشو برداشت و ضربه کوچیکی به نوک بینیش زد_ وقتشه بیدار شی تهیونگ
تهیونگ واقعا خواب سنگینی داشت که حتی یه بارم توی این مدت بیدار نشده بود .. ضربه دیگه ای به بینیش با ملایمت زد و دستشو به بازوش کشید
_ بیدارشو تهیونگ وگرنه برمیگردم سئول
چشم های باز شده تهیونگ نشون میداد کاملا بیدار شده
+ برای کسی که یه ماشین و دزدیده خیلی پررویی جئون
_ هیی انقدر..
+ خیلی خب راه بیوفت بهت میگم از کدوم طرف باید بری
لبشو آروم خیس کرد و با گوش دادن به آدرسی که تهیونگ میداد جلوی یک خونه با در آبی ایستاد ، دستشو روی فرمون گذاشت و به سمت تهیونگ که با ذوق داشت از ماشین پیاده میشد برگشت
CZYTASZ
A F R O D I T [KookV]
Fanfiction" کامل شده" _ سکسپیر میگه.. عشقم را در برابر دست تو و دستم را در عشق تو می نهم ماگ قهوه اشو پایین اورد و چشماشو توی حدقه چرخوند + اولا اون شکسپیره نه سکسپیر احمق.. و بعدم اون جمله کوفتی اینه.. عشقم را در برابر عشق تو و دستم را در دست تو می نهم. چر...