Part 12

2.3K 512 263
                                    

دوتا دستاشو محکم روی دستای جونگ کوک روی زخم پهلوش گذاشت و به صورت رنگ پریدش ، ترسیده نگاه کرد

+جو..جونگ کووک

دستای جونگ کوک و کنارش روی زمین گذاشت و از سرماش چشماش گرد تر شد و فشار بیشتری به زخم عمیقش اورد و با صدای داد بلندش توی جاش کمی پرید

_ زنگ.. زنگ بزن

درحالی که بخاطر ترس چشماش از اشک پر شده بود با گیجی زیر لب حرف جونگ کوک و تکرار کرد و با به یاد اوردن اورژانس یکی از دستاشو از روی پهلوش برداشت و با دست قرمز شده از خونش درحالی که تند تند نفس میکشید گوشی  جونگ کوک و از جیبش خارج کرد و شماره اورژانسو گرفت.
بعد دادن آدرس و توضیح دادن شرایط ، گوشی و قطع کرد و کنارش روی زمین انداخت
با دیدن دست جونگ کوک که بالا میومد به چشمای نیمه بازش نگاه کرد و مثل صحنه ای که داخل فیلما دیده بود سرشو به کف دست خونیش نزدیک کرد و گونشو به کف دستش چسبوند

_ ا.. اهه ای جولیت پاداش کار..

پلکاشو با حرص روی هم فشرد این پسر چه اصراری داشت با اینکه چیزی و نمیدونه ازش استفاده کنه

+ ژولیت نه جولیت

_ الان.. الان توی این وضعیت من چه فرقی میکنه که اون لعنتی اسمش ژولیته یا جولیته یا شولیته

نفس عمیقی کشید تا به میل شدیدش به زدنش مقابله کنه منتظر بهش زل زد

+ خیلی خب دیگه وسط حرفت نمیپرم بقیشو بگو

درحالی که دستش میلرزید دستشو به صورت عرق کرده جونگ کوک نزدیک کرد و موهاشو از توی صورتش کنار زد و دوباره روی دست دیگش روی پهلوش گذاشت و شروع کرد به کندن پوست لبش .. رنگ صورتش داشت زرد تر از قبل میشد و دستاش سردتر حتی چشماشم داشت روی هم میرفت و میتونست بشنوه که نمیتونه کامل حرف بزنه به ساعت روی دیوار نگاه کرد و لحظه شماری کرد تا زودتر برسن
گونشو دوباره پایین برد و به کف دست بیحالش چسبوند

_ ای شولیت.. با بوسه ای از کار من قدردانی کن.. و.. و

درحالی که قلبش از ترس تندتر میزد بهش زل زد تا بقیه جملشو بشنوه ترجیح میداد تا اومدن اورژانس به حرفای احمقانه اش گوش بده تا اینکه با بدن بیهوشش یه جا باشه

_ پاد.. پاداش منو.. بهم بده تا.. نو.. نوری بشه

با شنیدن کلمه نور توی جاش کمی پرید و بیشتر به سمتش خم شد

+ نور؟ هی اگه یه نور سفیده به سمتش نرو

_ا..آره س.. سفیده من.. منو ببوس تا..

چشماشو توی حدقه چرخوند

+ جونگ کوک من توی این موقعیت تورو نمیبوسم
پس به نعفته به سمت اون نور سفید نری تا بتونی بع..

A F R O D I T  [KookV] Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt