Part 26

2K 396 179
                                    


لبخند زورکی زد

_ امیداورم هوای تهیونگ رو داشته باشید

_حتما همینطوره من مراقب تهیونگ هستم .. تهیونگ من چندتا کار دارم بعدا میبینمت

+ میبینمت

وقتی صدای درو شنید که نشون میداد مارک توی اون محیط نیست اخم هاش کمی توی هم رفت

_ هی قضیه چیه؟ چرا قراره پیشش بمونی؟

به تهیونگ که خودشو روی تخت با ملافه های سبز پررنگ پرت کرد نگاه کرد و سعی کرد جلوی خودشو برای لبخند زدن بگیره

+ چیزی نیست فقط باید این مدت پیش مارک باشم و در ضمن اون غریبه نیست

صورتش بیشتر توی هم رفت و لباشو کمی جلو داد

_ غریبه نیست؟

+ آه یه جورایی سال اخر دبیرستان توی مدرسه و کلاسمون بود و بعدش از کره رفتن .. وقتی اومدم اینجا رفتم به آدرسی که برای موندن بهم داده بودن ولی گفتن که تمام اتاقا پر شده

_ هی هی یعنی چی که اتاق پر شده اون لعنت..

+ جونگوو

چشم هاشو توی حدقه چرخوند و منتظر ادامه حرفش موند

+ داشتم میگفتم .. اره بعدش رفتم به آدرسی که از نمایشگاه داشتم و اونجا مارک و دیدم و خب بعد اینکه متوجه شد من تا خالی شدن اتاقا جاییو ندارم  پیشنهاد داد این مدتو پیشش بمونم

نفس عمیقی کشید و دستشو توی موهاش برد

_ پس الان همه چیز اوکیه؟  خیلی مراقب باش.. خدایا لعنت بهش تو حتی هنوز فرانسویو خیلی خوب بلد نیس..

+ کوو اروم باش باشه؟ من حالم خوبه و حتی خیلیی بهتر از چیزیم که فکرشو بکنی .. کوک من اینجام توی پاریس ، باورت میشه؟ اوه بزار بهت اتاقمو نشون بدم .. فکر کنم مارک خیلی پولداره خونه خیلی قشنگی داره

با دیدن خمیازه ای که کشید لبخندی زد و سعی کرد بهش حس بدی نده

_ بهم نشون بده اتاقتو و هی هرجا رفتی بهم نشونش بده

+ اینکارو میکنم جونگو .. ببین اینجارو یه پنجره بزرگ دااریم

به اتاق با تم ساده و کلاسیکش نگاه کرد و با دیدن لباسای پرت شده و چمدون تهیونگ خنده آرومی کرد

_ لباسات رو از روی زمین جمع کن تهیونگ

+ اول یکم بخوابم

_ خوب استراحت کن ماه من

+ بهت زنگ میزنم

لبخندی به چشم های خواب آلودش زد و بعد خداحافظی باهاش تماسو قطع کرد و تصمیم گرفت تا دوش بگیره ، لباس های تمیز‌شو روی تخت انداخت و با غرغر میچلو از روی میزی که شمع های تهیونگ بود پایین گذاشت تا آسیبی به شمع ها نزنه

A F R O D I T  [KookV] Where stories live. Discover now