لبخند زورکی زد
_ امیداورم هوای تهیونگ رو داشته باشید
_حتما همینطوره من مراقب تهیونگ هستم .. تهیونگ من چندتا کار دارم بعدا میبینمت
+ میبینمت
وقتی صدای درو شنید که نشون میداد مارک توی اون محیط نیست اخم هاش کمی توی هم رفت
_ هی قضیه چیه؟ چرا قراره پیشش بمونی؟
به تهیونگ که خودشو روی تخت با ملافه های سبز پررنگ پرت کرد نگاه کرد و سعی کرد جلوی خودشو برای لبخند زدن بگیره
+ چیزی نیست فقط باید این مدت پیش مارک باشم و در ضمن اون غریبه نیست
صورتش بیشتر توی هم رفت و لباشو کمی جلو داد
_ غریبه نیست؟
+ آه یه جورایی سال اخر دبیرستان توی مدرسه و کلاسمون بود و بعدش از کره رفتن .. وقتی اومدم اینجا رفتم به آدرسی که برای موندن بهم داده بودن ولی گفتن که تمام اتاقا پر شده
_ هی هی یعنی چی که اتاق پر شده اون لعنت..
+ جونگوو
چشم هاشو توی حدقه چرخوند و منتظر ادامه حرفش موند
+ داشتم میگفتم .. اره بعدش رفتم به آدرسی که از نمایشگاه داشتم و اونجا مارک و دیدم و خب بعد اینکه متوجه شد من تا خالی شدن اتاقا جاییو ندارم پیشنهاد داد این مدتو پیشش بمونم
نفس عمیقی کشید و دستشو توی موهاش برد
_ پس الان همه چیز اوکیه؟ خیلی مراقب باش.. خدایا لعنت بهش تو حتی هنوز فرانسویو خیلی خوب بلد نیس..
+ کوو اروم باش باشه؟ من حالم خوبه و حتی خیلیی بهتر از چیزیم که فکرشو بکنی .. کوک من اینجام توی پاریس ، باورت میشه؟ اوه بزار بهت اتاقمو نشون بدم .. فکر کنم مارک خیلی پولداره خونه خیلی قشنگی داره
با دیدن خمیازه ای که کشید لبخندی زد و سعی کرد بهش حس بدی نده
_ بهم نشون بده اتاقتو و هی هرجا رفتی بهم نشونش بده
+ اینکارو میکنم جونگو .. ببین اینجارو یه پنجره بزرگ دااریم
به اتاق با تم ساده و کلاسیکش نگاه کرد و با دیدن لباسای پرت شده و چمدون تهیونگ خنده آرومی کرد
_ لباسات رو از روی زمین جمع کن تهیونگ
+ اول یکم بخوابم
_ خوب استراحت کن ماه من
+ بهت زنگ میزنم
لبخندی به چشم های خواب آلودش زد و بعد خداحافظی باهاش تماسو قطع کرد و تصمیم گرفت تا دوش بگیره ، لباس های تمیزشو روی تخت انداخت و با غرغر میچلو از روی میزی که شمع های تهیونگ بود پایین گذاشت تا آسیبی به شمع ها نزنه
YOU ARE READING
A F R O D I T [KookV]
Fanfiction" کامل شده" _ سکسپیر میگه.. عشقم را در برابر دست تو و دستم را در عشق تو می نهم ماگ قهوه اشو پایین اورد و چشماشو توی حدقه چرخوند + اولا اون شکسپیره نه سکسپیر احمق.. و بعدم اون جمله کوفتی اینه.. عشقم را در برابر عشق تو و دستم را در دست تو می نهم. چر...