سرفه کوتاهی کرد و لب پایینشو گزید و دوباره تلفن همراهشو به گوشش چسبوند
+ کوک؟
_ فقط بهم بگو کجا بودی که تماس ها و پیامامو جواب ندادی؟
+ من فقط..
_ تو فقط چی؟ میدونی من چندبار بهت زنگ زدم؟ میدونی چقدر نگرانت شده بودم .. پس بهم بگو کجا بودی؟
عضلات پاشو منقبض کرد
+ خب من .. من فقط عجله کردمو گوشیمو همراه خودم نبردم .. میدونی که چقدر سرم شلوغ ..
صدای دادش که توی گوشش پیچید سرجاش پرید
_ گوشیتو نبردی و شب قبل اون دوست اشغالت گوشیتو جواب میده و میگه خوابی؟ منو یه احمق میبینی؟
چشمهاش با تعجب گرد شد
+ هی هی چی داری میگی؟
_ دارم میگم توی عوضی واقعا برای اون نقاشی کوفتی رفتی؟ چون اینطوری بنظر نمیرسه حداقل نه تا وقتی که با ساعت فرانسه ساعت 4 شبه و اون اشغال گوشیتو جواب میده اینطوری بنظر نمیاد
پلکش از عصبانیت پرید از جاش بلند شد و فکشو منقبض کرد+ جونگ کوک بهت پیشنهاد میکنم بری روی حرفات فکر کنی و بعد بهم زنگ بزنی
_ اوه جدی؟ شاید دفعه بعدی هم که زنگ زدم اون بظاهر دوستت جواب داد؟ آفرودیته و نمایشگاه؟ تو فقط یه دلیل میخواستی تا پیش اون دوست عوضیت بری
با پاش لگدی به میز زد و نتونست خودشو کنترل کنه
+ جئون جونگ کوک تو نمیتونی با من اینجوری حرف بزنی متوجه شدی؟ نه حداقل وقتی که تمام مدت با فلور بودی و پشت سرم حرف زدی یا حتی امکان داره همین الان پیشت باشه و نمیتونی اینجا اومدن من برای هنر و مسخره کنی وقتی خودت یه...
جلوی خودشو گرفت تا ادامشو نگه نباید میگفت وقتی اینجوری توهین کردن بهش بیشتر قلب خودشو میشکست
_ خودم یه چیم ؟ میدونی چیه دیگه بهم زنگ نزن نه تا وقتی که بفهمی من توی چه حالی بودم
عصبانیت و ناراحتی و حتی دلتنگی تمام وجودشو پر کرده بود پس فقط با لجبازی داد زد
+ نه تو به من زنگ نزززن
صدای بوق که توی گوشش پیچید باعث شد لب پایینش بلرزه و بدون کنترل گلدون پر از گل روی میز و روی زمین پرت کنه و همزمان با پخش شدن صدای شکستنش جیغ بزنه.
لبه تخت نشست ، سرشو توی دستاش گرفت و موهاشو کشید دعوا کردن با جونگ کوک چرا انقدر دردناک بود؟
پلکی زد و قطره های اشکش روی صورتش ریخت و از به یاد آوردن حرف جونگ کوک که گفته بود مارک گوشیشو جواب از جاش بلند شد دستاشو روی صورتش کشید و با دستای مشت شده بخاطر عصبانیت به سمت اتاق مارک راه افتاد.
YOU ARE READING
A F R O D I T [KookV]
Fanfiction" کامل شده" _ سکسپیر میگه.. عشقم را در برابر دست تو و دستم را در عشق تو می نهم ماگ قهوه اشو پایین اورد و چشماشو توی حدقه چرخوند + اولا اون شکسپیره نه سکسپیر احمق.. و بعدم اون جمله کوفتی اینه.. عشقم را در برابر عشق تو و دستم را در دست تو می نهم. چر...