چشم هاشو با تکون خوردن تهیونگ توی بغلش باز کرد و نگاهی به چشم های درشت شدش کرد درحالی که دستاشو دورش محکم تر میکرد دوباره چشم هاشو بست تا بخوابه
+ هی بلند شو .. میدونی ساعت چنده؟
بدون اینکه جوابشو بده سعی کرد بخوابه که با ضربه که به سینش زد چشم هاش سریع باز شد و کمی ازش فاصله گرفت
_ هی تو بعد اینکه کارت خیلی خوب انجام شد گرفتی خوابیدی و این من بودم که بعدش درگیر بود..
گازی که از بازوش گرفته شده باعث شد ادامه حرفشو بخوره و درحالی که ناله میکرد بلند بخنده
+ تو .. خدای من تو خیلی بی شرمی .. چجوری میتونی به روم بیاری؟
بینیشو خیلی سریع به گونش زد و از جاش بلند شد و بعد نیم نگاهی به تهیونگ که سریع سرشو زیر بالشت کرد خندید و به سمت سرویس بهداشتی رفت
+ من موکا میخوام
_ حتما سرورم
+ بعدشم بیا ماساژم بده
_ هی اونی که دیشب یه عالمه کتک خورده منم و تو باید منو ماساژ بدی
+ ولی من باتم بودم
چشم هاشو توی حدقه چرخوند و به دیوار کنار سرویس بهداشتی تکیه زد
_ چندتا انگشت که این کارارو نداره
+ توی عوضییی
با برخورد بالشت تهیونگ به شکمش بلند خندید و برای جلوگیری از پرتاب شدن بیشتر وسایل به سمتش خودشو داخل سرویس بهداشتی انداخت و در بست
.
.
.
._ جدی میگم تهیونگ من واقعا حوصلشو ندارم بیا فقط یه کار دیگه بکنیم هوم؟
به تهیونگ با اون موهای خیس و لباسای گشاد آبی کمرنگ نگاه کرد که چطور کاناپه رو عقب داد تا جای بیشتری باز کنه
+ نه کوو .. بیا انجامش بدیم تازه برای خودت خوبه و باید ازم تشکرم بکنی که به فکر سلامتیتم
_ ولی یوگا..
+ بیا اینجا کوک
نفسشو با صدا بیرون داد و درحالی که با نارضايتي لب پایینش کمی جلو بود جایی که تهیونگ میگفت چهارزانو نشست و وقتی فهمید که تهیونگم پشت بهش چهارزانو زده و بهش تکیه داد زبونشو آروم روی لبش کشید و دستاشو روی زانو هاش و گذاشت
+ حالا نفس عمیق بکش
بعد سه دقیقه که این کارشونو انجام دادن به این نتیجه رسید شاید یوگا کار کردن اونقدراهم بد نباشه
+ حالا ارنجاتو بزار روی زمین و خم شو و سرتو بزار روی ساعدت
_ اینجوری؟
YOU ARE READING
A F R O D I T [KookV]
Fanfiction" کامل شده" _ سکسپیر میگه.. عشقم را در برابر دست تو و دستم را در عشق تو می نهم ماگ قهوه اشو پایین اورد و چشماشو توی حدقه چرخوند + اولا اون شکسپیره نه سکسپیر احمق.. و بعدم اون جمله کوفتی اینه.. عشقم را در برابر عشق تو و دستم را در دست تو می نهم. چر...