part8

841 99 72
                                    

با این که از شیپ این دو تا خوشم نمیاد ولی این عکسو خیلی دوست دارم


ایزوکو

خوبه دیر نرسیدم به کلاسم

سرمو گذاشته بودم رو میز تا کلای شروع شه

که یه بویی رو حس کردم

نمیدونم چطوری بود

بوش فکر کنم برای یه آلفا بود
اینا بلد نیستن خودشونو کنترل کنن

بوش همینطور داشت بیشتر میشد تا یه نفر در کلاس و محکم باز کرد دست بچشو گرفت و رفت

پس بو از پدر این دختره بود

اههه حالمو بد کرد

دستمو کردم تو جیبم که دیدم کاهنده هام نیست

وایسا نکنه جاش گذاشتم

برم از یه امگایی بگیرم؟!...

چیکار کنم ...نه نه نباید به خودم استرس بدم امروز فقط دو تا کلاس داریم اگه شانس بیارم میتونم خودمو نگه دارم

خوبه زنگ دوم هست پس بعد از این اول میرم از دنکی قرص میگیرم بعد میرم خونه

داشتم خودمو کنترل میکردم

اصلا نمیزاشتم مغزم منحرف شه بره سمت هیتم

احساس کردم دیگه داره فرمونام پخش میشه

نه نه اگه اینجوری شه به عنوان فردی که نمیتونه خودشو کنترل کنه منو میندازن تو یه مدرسه دیگه

زنگ خورد و بچه ها سریع داشتن از کلاس میرفتن بیرون

الان تنها کاری که باید بکنم اینه که خودمو برسونم به دنکی

گوشیمو در آوردم و میخواستم زنگ بزنم بهش که دیدم خاموش

لعنتی دیشب رو مبل بود نزده بودم شارژ

کیفمو آروم برداشتم و به زور رو پاهام ایستادم

میخواستم برم سمت دستشویی

باکوگو

از کلاس سریع اومدم بیرون بدون توجه به اون دکو

داشتم تو راهرو ها همینجوری میچرخیدم که یه بویی حس کردم

بوش آشنا بود

این فرمونا برای کی بود ...لعنتی برای اون بی‌عرضه است

فورموناشو دنبال کردم که دیدم توی دستشوییه دو تا پسر که فکر کنم یکیش آلفا بود دورش بودن

به من هیچ ربطی نداره تا میخواستم از اونجا خارج شم به زور کمک خواست

این احمق نمیدونه من از اونا بدترم  اگه درگیر فورموناش شم معمولا بدتر از اینا سرش میاد

برگشتم سمتش
که چهرشو دیدم

یاد اون صحنه افتادم

دقیقا همونطوری بود

be with meWhere stories live. Discover now