part21

586 84 55
                                    

گایز قبل از اینکه این پارت رو بخونید حتما حتما حتما به این سوال جواب بدید
فن فیک از آکو و آتسوشی بدم که ومپایری باشه؟

☝☝👆👆☝👆☝
........................................................................

میدوریا

سرم داشت گیج میرفت
سرم درد میکرد
تکون نمیتونستم بخورم
به بدنم نگاه کردم دیدم فقط پایین تنم شلوار دارم

*خوب خوب ایزوکو
بالاخره بوم نقاشیم بیدار شد

منظورش از این حرف چی بود
میخواد منو نقاشی کنه؟!...

*میدونی ایزوکو تو این دنیا بیشترین چیزی که به من لذت میده گریه و ترس و ناله امگاهاست و عصبانیت و ناراحتی آلفاها
امروز میخوام همه این کارا رو انجام بدم نظرت چیه؟

وایسا چیی نه نه قرار نبود اینطوری بشه

*میخوام وقتی کارم باهات تموم شد یه عکس بگیرم و بفرستم به اون آلفای احمقت
نظرت چیه بنظرت خوشش میاد ؟

بعد شروع کرد به خندیدن
شوتو یه دیوونه بود نیاز به کمک داشت
احساس میکنم حتی شیطونم انقدر دیوونه نیست

*ایزوکو نمیخوای چیزی بگی ؟
نکنه توام خوشت میاد که همچین بلایی سرت بیارم؟!..
از امگاهای مطیع خوشم میاد شاید اینجوری بهت راحت گرفتم

باید چیکار میکردم
داد میزدم...التماسش میکردم....سعی میکردم خلاص شم...گریه میکردم ....میزاشتم هر کاری دوست داره بکنه

نمیخوام ...نمیخوام با این آلفا باشم

اومد کنارم نشست که من سعی کردم خودمو یکم جمع کنم که نشد

یه چاقو برداشت و سر تیزشو گذاشت رو شکمم

*میدونی اگه من الان بکشمت اصلا حال نمیده چون باکوگو خیلی زود افسرده میشه و میمیره و میدونی من شانسمو برای لذت بردن از دست میدم
پس باید آروم آروم پیش برم

سر تیز چاقو رو از شکمم کشید و آورد زیر گلوم

باید یه چیزی میگفتم اما چی؟
ممکنه هر چیزی که بگم بدترش بک...



راوی

همونجور تو فکر بود که چی باید بگه
که صدای فریادش بلند شد

*هوی هوی کر شدم

از کنار پسر بلند شد و چسب و برداشت و چسبوند روی دهن ایزوکو

*اینطوری بهتره

پسر داشت گریه میکرد به خاطر پارگی که تازه روی صورت پسر ایجاد شده بود

اشکاش میریختن روی پارگی صورتش و اون از سوزشش چشمهاشو میبست

*فقط بخاطر یه خراش داری اینقدر خودتو میکشی
پس فکر کنم برای کار بعدیم اصلا دووم نیاری

سرشو به نشانه تاسف تکونی داد

*پس امروز یکم بهت راحت میگیرم

صورتشو برد نزدیک صورت ایزوکو و زبونشو روی پارگی روی گونه پسر کشید و شروع کرد به مکیدنش

تنها کاری که ایزوکو میتونست بکنه رو تخت یکم جا به جا میشد و گریه میکرد

میخواست فرار کنه از این شرایط اما چطوری؟!

شوتو لباشو از روی زخم برداشت و نگاه به پسر کرد دقیقا همونی بود که میخواست

انگشتاشو آروم حرکت داد روی بدن ایزوکو
اروم اروم انگشتاشو برد زیر گردن ایزوکو و یه دفعه فشارش داد

*میدونی دوست دارم بدونم باکوگو قراره چیکار کنه وقتی تو رو این شکلی میبینه

لباشو برد سمت گردن ایزوکو و شروع کرد به کبود کردن ریز و درشت پسر

جوری که دیگه جایی برای کبود کردن نمونده بود رفت پایین تر و رو سینه های پسر کبودی های پررنگی جا گذاشت و با یه گازی از بدنش جدا شد

*برای امروز فکر کنم همین کافیته
دوست ندارم همه کارا رو تو یه روز باهات انجام بدم

گوشیشو تو دستش گرفت و عکس از ایزوکو گرفت
به عکس نگاه کرد

از نظرش عکس بینظیری شده بود
همون عکس رو به باکوگو فرستاد و ایزوکو رو تنها گذاشت

نفس کشیدن برای پسر سخت شده بود
با اینکه از اون آلفا بدش میومد اما بدنش به کارای شوتو واکنش نشون داده بود کم کم فورمونای خودش در حال پخش شدن شد

نمیتونست جلوی گریه کردنشو بگیره
از خودس بدش اومد ...احساس کثیف بودن به خودش دست داد
همچین ادمه کثیفی اونو لمس کرده بود و با کاراش واکنش نشون داده بود
بدش اومد
همش در حال فوش دادن به خودش و شوتو بود

جای زخمش میسوخت بدنش درد میکرد

که در باز شد و دوباره دو تا مرد وارد اتاق شدن
اومدن سمت ایزوکو و دست و پاهاش رو باز کردن

عجیب بود که چرا اون دو مرد به فورمونای ایزوکو واکنش نشون نمیدادن

یکی از همونا پسر رو انداخت رو کولشو و اونو از اونجا بیرون برد

بردنش به سمت اتاقش و انداختنش رو تختش و از اتاق رفتن بیرون




باکوگو

ایزوکو چرا قطع کرد
اون دروغ میگفت که حالش خوبه
چرا رفتی اونجا احمق؟
اگه به فکر من بود جون خودشو به خطر نمینداخت احمق ...احمق

تو اتاقم بودم فقط سعی کردم که به این فکر کنم که چطوری میتونم ایزوکو رو نجات بدم که از گوشیم صدا اومد
فکر کنم ایزوکو باشه
سریع رفتم سمت گوشیم
یه عکس بهم فرستاده شده بود
عکس رو سریع باز کردم

این چی بود؟
ایزوکو بود نه؟!
اون حرومزاده این بلا رو سرش آورده؟

اون کثافتتت.. چطور تونست همچین کاری بکنه 
میکشمت ...زندت نمیزارم

بلند شدم
دیگه نمیدونستم میخوام چیکار کنم فقط از خونه رفتم بیرون به سمت شرکت حرکت کردم

............................
متاسفم که دیر شد اخه ساعت ۳:۱۴ بیدار شدم 🙏

امیدوارم خوشتون بیاد😍✨

نطر و وت یادتون نره💌★

be with meWhere stories live. Discover now