تا حالا به این اندازه عکس گنگ دیده بودین😂
باکوگو
تو ماشین فقط نگاهش رو بیرون بود
قبلا بعضی وقتها یه نگاه بهم مینداخت بعد سریع برمیگشت اما از وقتی مادرش مرده دیگه حسی از خودش نشون نمیده+میشه بپرسم کجا داریم میریم؟
چرا اون ور نگاه میکنه وقتی داره با من حرف میزنه
_اگه بگم نمیدونم میخوایم کجا بریم،چیکار میکنی؟
سمت من برگشت
همینو میخواستم
یه لحظه تعجب کرد اینو تونستم بفهمم+یعنی چی؟!...
_یعنی اینکه میخواستم قبل از امتحان فردا یکم استراحت کنم خواستم تو هم باهام بیای
یه لحظه روی صورتش یه لبخند اومد
من تونستم بخندونمش
اما سریع به حالت قبلیش برگشت
الان بریم واقعا شهربازی
فکر کنم از ۸ سالگی نرفتم
جی پی اس گوشیمو روشن کردم چون نمیدونستم کجاستهمونطور که داشتم ماشینو میروندم که دکو گفت
+راستی من زیاد برای امتحان فردا نخوندم
_نگرانش نباش سوالارو دارم
سعی کردم یکم جو ماشین و عوض کنم
اخه یکم زیادی سنگین بود_فکر کردی اون نمرههایی که من میگرفتم کار خودم بوده؟!...
+یعنی همیشه سوالا رو داشتی
ولی تو حق بقیه رو ضایعه میکنی_این سری توام شریک جرمم هستی
بعدم بهش یه چشمک زدم
که یهو صورتش قرمز شد و انداخت پایین سرشواین حرکتشو دوست داشتم
همیشه همینقدر خجالتیهاما میدونستم که این حسش زیاد موندگار نیست مطمئنم هنوزم داره به مادرش فکر میکنه و خودشو مقصر میدونه
خواستم یکم اذیتش کنم
_چرا سرتو انداختی پایین؟!....
+اینجوری راحت ترم
_گرمته؟...
چرا صورتت قرمز شده؟!...سرشو آورد بالا
+یااا انقدر سوال نپرس حواست به جلوت باشه
راست میگه برگشتم دوباره جلومو نگاه کردم
_خوب بلدی بحث و عوض کنی
بعد صورتشو کرد سمت پنجره
+من که نمیدونم راجب چی حرف میزنی....
تا الان خوب پیش رفتم نه؟
بنظر ناراحت نمیاد
ای کاش تا اخر همینجوری میموندراستی برای اینکه یکم به سمت خودم جذبش کنم باید اسمشو صدا کنم نه؟!...
YOU ARE READING
be with me
Fanficژانر:واقعا نمیدونم فقط اینو میدونم که امگاورسِ💔😂 موضوع ام تو پارت اول هست دیگه آخرشم سد اند نیست فکر کنم اصلا میبینید چقدر خوب فن فیکمو توضیح دادم👆😂 باکوxدکو من علاقه زیادی به این شیپ دارم پس نپرسید چرا دوباره از این مینویسی💙