میدوریا
یعنی همش تقصیر منه
اگه میموندم مادرم الان روی اینجا دراز نکشیده بودالان یکیو میخواستم که بغلم کنه
توی بغلش گریه کنم
منو آروم کنه
بگه همیشه پیشمهاما چرا الان تنها ایستادم
کاتسوکی کو؟!...
یعنی یه زنگ تلفن انقدر واجبه که منو تنها گذاشت!..
پس چرا خواست منو بیاره؟!....
فقط بخاطره حس ترحم بود؟!..هر چند اون هیچوقت نگفت که براش اهمیت دارم
اصلا برای چی من باید براش مهم باشم اون که از یه امگای فقیر که خدمتکارشه خوشش نمیاد
پس من چرا اینجوری شدم
ای کاش الان شوتو کنارم بود حداقل اون دوستم داشت منم دوستش ..دوستش ......نه ندارم دوستش ندارمکه گوشیم زنگ خورد
نمیخواستم جواب بدم اما دیدم شوتو بود+الو
_ایزوکو صدات چرا گرفتس؟!..
اتفاقی افتاده؟
اون باکوگو کاری باهات کرده؟!..+میشه بیای...هققق بیمارستان ..x
_چیزیت شده؟..
+مادرم ..مادرم مرده
_باشه باشه از اونجا تکون نخور نزدیک همونجام الان خودمو میرسونم
بعدش قطع کرد
باکوگو
بعد از پنج دقیقه نگاه کردن به اون برگه ها از ایجیرو خدافظی کردم و به سمت بیمارستان رفتم
الان باید به ایزوکو میگفتم؟!...
اما مادرش تازه مرده شرایط روحیش خوب نیستمثلا یهو بگم آلفایی که دوست داری یه عوضی قاتل دراومد که مادر و پدرتو کشته و داره میشه رییس باند مافیا خودش یه جفت داره و تموم مدت داشته بازیت میداده
اگه اینو بگم احمق ترین ادم دنیا میشم
اگه هم نگم جونش به خطر میافته
امروز بهش نمیگم فردا بهش میگم اره ...البته شاید
بعدش رفتم به سمت سردخونه
وقتی داخل شدم دیدم این عوضی اینجاست
این کی اومد؟...داشت بغلش میکرد
دکو خودت بفهم اون یه عوضیه
اون خودش اصلا یه جفت داره
اگه اون برگه ها رو نشون بدم فکر میکنه الکی میگم
جوری که این تو مدرسه بود ادم احساس میکرد بهترین فرد دنیاستبیشتر به من میخوره قاتل باشم تا این
برم از هم جداشون کنم
نه اونجوری شوتو حساس تر میشه و بعد معلوم نیست چه بلایی سرش میاره
رفتم یه گوشه توی سرد خونه ایستادم و فقط تماشاشون کردم که شوتو متوجه حضور من شد
YOU ARE READING
be with me
Fanfictionژانر:واقعا نمیدونم فقط اینو میدونم که امگاورسِ💔😂 موضوع ام تو پارت اول هست دیگه آخرشم سد اند نیست فکر کنم اصلا میبینید چقدر خوب فن فیکمو توضیح دادم👆😂 باکوxدکو من علاقه زیادی به این شیپ دارم پس نپرسید چرا دوباره از این مینویسی💙