part19

587 83 65
                                    

باکوگو

_منظورت چیه؟

*ببین شرکت ما یه بار باعث خرابی باند مافیایی تودوروکیا شد از اون موقع بین ما یه جنگی رخ داده که دوست ندارم تو توش دخالتی کنی بخاطرخودت میگم

_هیچ میدونی بخاطر نگه داشتن او شرکت لعنتیت چند نفر زندگیشونو از دست دادن؟!

*بهت گفتم تو این موضوع دخالتی نکن

_یا حرف میزنی یا خودم اون شرکت و آتیش میزنم

*الان چرا برات مهم شده
من شرکت و از دست نمیدم
برام اهمیتی نداره کی زندگیشو از دست میده

_حتی دخترت؟...

*اون تقصیر ما نبود
اون خودش با آدم اشتباهی رابطه برقرار کرد

_یعنی چی!؟..

*یعنی اینکه اون خواهرت با اینکه میدونست اونا دشمنای ما هستن بازم با تویا وارد رابطه شد

_تویا کیه؟

*تویا پسر بزرگتر تودوروکی هاست که همه به اسم دابی میشناسنش

وایسا یعنی هم قاتلش هم دوست پسرش یکی بودن

_اون شرکت رو جمع میکنی

*پسرم میدونی ما برای بدست آوردن این شرکت چه کارایی کردیم؟!

_اره میدونم باعث دشمنیه تودوروکیا شدیم
خواهرم و کشتن
رفیق خودتو سپر خودت کردی
و یکی از مهم ترین آدم تو زندگیم تو دستای اوناست

*تو اینا رو از کجا میدونی
چه کسی رو گروگان گرفتن؟

_میدوریا ایزوکو
پسر رفیقت،یادت نیست

*تو مگه میشناسیش؟!..

_ببین پدر من الان حوصله توضیح دادن زندگیه خودم به تو رو ندارم هر ثانیه که بیشتر میگذره زندگیه ایزوکو بیشتر تو خطر می‌افته
یا اون شرکت کوفتیتو میبندی یا هر کاری میکنم تا اونجا بسته شه

*عصبانبتتو درک میکنم اما من نمیتونم شرکت ببندم هر کسی تو این راه کشته بشه تقصیره خودشه

چطوری همچین پدر عوضی داشتم و خبر نداشتم
خون این کثافت الان تو رگای منه

از سر میز بلند شدم

موقع رفتن گفتم

_دوست دارم بدونم بعد از مرگ همه کسایی که تو زندگیت داری چطوری میخوای به زندگیت ادامه بدی

*کاتسوکی من پدرتم با من درست حرف بزن

_من همچین پدر کثیفی ندارم

.
.
.
.
.

.
.

میدوریا

از وقتی اومدم خودمو روی انداختم
از این ناراحت نبودم که چرا اینجام
از این ناراحت بودم که چطور باکوگو گذاشت من اینجا بیام
یعنی حتی یکم هم اهمیت نداشتم تا حداقل یه بار بگه پیشم بمون
مبخوام قبل مردنم یه بار دیگه ببینمش اما حتی دیگه دوست ندارم باهاس چشم تو چشم شم
دیگه روم نمیشه بهش نگاه کنم
نمیدونم چرا

که صدای در زدن منو به خودم آورد
شوتو داخل اتاق شد

رو تخت نشستم و سریع پاهام رو تو خودم جمع کردم و دستمو دور پاهام پیچیدم

*میدونی ایزوکو تو و خانوادت درگیر مسئله‌ایی شدن که نباید میشدن
حالا تو دو تا راه داری
یا جای اون پرونده رو بهمون میگی و هیچ آسیبی به باکوگو وارد نمیشه
یا اینکه جای پرونده رو نمیگی و باگوگو میمیره
کدوم؟

+اگه جای پرونده رو بگم من چی میشم؟

*نمیدونم شاید همینجا بمونی اما مطمئن باش بلایی سر اون آلفای احمقت نمیاد

سرمو بردم لای پاهام
یعنی حتی اگه بگم هم نمیتونم از اینجا ازاد شم
من دوباره میخوام پیش کاتسوکی باشم
اما کاتسوکی گفت که بهترین کار شوتو بردن من بوده پس یعنی دوست نداره پیشش باشم
پس فکر کنم اگه اینجا بمونم به نفع کاتسوکیه

+توی پرونده چیه؟

*چیزی که باعث میشه یه شرکت و کلا به زمین بکوبیم

+چه شرکتی؟

*شرکت پدر اون آلفای احمقت

پس اگه پرونده رو بهشون بدم باعث نابودی خانواده  کاتسوکی میشه
من چی کار کنم
من نمیتونم به تنهایی از پس اینا بر بیام

*میدونی چیه
شاید باید باکوگو رو بیارم جلوت انقدر بزنمش تا بهمون بگی
یا شاید جلوی باکوگو زیرخواب یکی دیگه بشی
تو امگای خیلی خوبی هستی مطمئنم حاضرن بخاطر خوابیدن با تو هر کاری بکنن
بنطرت اگه باکوگو تو رو تو اون حالت ببینه چی کار میکنه

این حرفش ترس و به تمام معنا به کل بدنم رسوند
بدنم لرز گرفته بود
از اینکه امگا هستم بدم میاد
حالم از خودم بهم میخوره حتی نمیتونم از خودم مواظبت کنم چه برسه اینکه از کسی که دوستش دارم محافظت کنم
میترسم،از اینجا بدم میاد

*بسه دیگه همش در حال وز وز کردنی
یه روز بهت وقت میدم تا درباره همه چی فکر کنی

از اتاق رفت بیرون و در و بست
فهمیدم چیزی نخوردم
خیلی گرسنه بودم
از رو تخت اومدم پایین
از اتاقم اومدم بیرون
یه تگاه به اطراف کردم خونه قشنگی بود فقط اینکه ادمای کثیف اینجا رو کثیف کرده بودن

نمیدونستم باید کجا برم
خوبه کسی هم بهم گیر نمیده
فکر کنم مطمئنن که من از این فرار نمیکنم

رفتم طبقه بالا یه نگاه به اطراف کردم
حداقل تا وقتی زندم بزار یکم از این خونه مضخرف دیدن کنم
حوصلم سر رفته بود
دیگه با سرنوشت کنار اومدم
نمیتونستم ازش فرار کنم
فهمیدم حتی اگه زنده هم برگردم برای باکوگو اهمیتی ندارم پس همین که زنده بمونه کافیه

داشتم از بالا رد میشدم که صدای یه زن رو شنیدم
یکم فوضولیم گل کرد و رفتم سمت اتاق
گوشمو به در چسبوندم

__نه نه مطمئن باش هیچ حسی به این آلفای دو رگه ندارم عزیزم..

.....................
امیدوارم خوشتون بیاد😍❤

نظر و وت یادتون نره💌★

be with meWhere stories live. Discover now