کلوئی

544 24 30
                                    

دستمو سمت دستش بردم و نبضشو چک کردم
پوستشو لمس کردم و زیر لب گفتم: نجاتت میدم
تو خوب میشی
صدای ایفون بلند شد
سریع از اتاق بیرون اومدم و درو اروم بستم
رفتم سمت ایفون ک درو باز کنم
اما با چهره جدیدی روبرو شدم
یه زن  با موهای خرمایی جوون بود
نمیدونستم کیه برای همین از در فاصله گرفتم و سمت تلفن خونه رفتم
شماره الشن و نداشتم اما میتونستم از گوشی شایلی پیدا کنم
با عجله قبل از اینکه اون زن بره وارد اتاق شایلی شدم کیف اشو از توی کمد برداشتم
گوشی رمز داشت اما باید باز اش کنم چجوری اشو نمیدونم
صدای زنگ دوباره بلند شد 
با عجله به سمت شایلی رفتم
اون بهم گفت نباید بیدار بشه پس میتونم از اثر انگشت استفاده کنم
به دستای سفیدش خیره شدم
دستایی ک مطمیینم بارها توسط الشن بوسیده شدن
قلبم‌دوباره تیر کشید اما سریع این افکار و از ذهنم بیرون کردم و انگشتش و روی گوشی گذاشتم
درست بود و گوشی باز شد سریع از مخاطبین دنبال شماره اش گشتم  
هیچ اسمی از الشن نبود
هیچی
صدای زنگ دوباره بلند شد  و جرقه ای تو ذهنم خورد
ددی اون اسمشو میتونه ددی سیو کرده باشه اونروز تو بیمارستان بهش گفت دوست دارم ددی
اسم ددی و سرچ کردم و پیداش کردم خودشه
شماره ارو با تلفن گرفتم و گوشی سر جاش گذاشتم و از در فاصله گرفتم
با اولین بوق جواب داد و صداش پیچید تو گوشم

_ سلام اتفاقی افتاده؟؟؟

اروم گفتم: سلام  چند دقیقه ای میشه ک خانمی پشت در و من نمیدونستم باز کنم در و یا نه !

_ خانم؟؟؟ اسمش چیه ؟؟؟

مردد گفتم: نمیدونم اما موهای خرمایی داره و جوون هست  و بنظر پولدار میاد چون لباسای خاصی پوشیده

_ اوه نه لازم نیست در و باز کنی حدسش ساده است ک کیه ! لطفا در خونه ارو قفل کن و کلید و از روی در بردار و اصلا در و باز نکن من خودمو میرسونم  باشه؟؟

باشه ای گفتم و تلفن قطع شد
سریع به سمت در رفتم و قفلش کردم و کلید و برداشتم و تو جا کلیدی اویزون کردم  از ایفون به خانم نگاه کردم هنوز بود ولی دیگ زنگ نمیزد و داشت با تلفن حرف میزد و بنظر ناراحت میرسید
شونه بالا انداختم  روی مبل نشستم

چندشب پیش در حسرت دیدن الشن بودم و حالا داخل خونه اش نشستم و مراقب عشقشم
در نگاه اول پیشرفت خوبی بنظر میرسه اما بنظرم اصلا پیشرفت خوبی نیست و یا بهتر بگم پیشرفتی در کار نیست !

از بی حوصلگی روی همون مبل نشستم و به روزهای اینده فکرکردم به اینکه تهش به کجا میرسم؟؟؟؟
انقدر فکرکردم ک متوجه نشدم چه زمانی دنیا برام سیاه شد و به خواب رفتم

......................................

الشن : بعد تلفن ریتا سریع مسیر و عوض کردم و به سمت خونه رفتم

Little .....  ritaWhere stories live. Discover now