وقتی رسیدم جلو در خونه و از ماشین پیاده شدم
یه دختری با موهای چتری شرابی جلوم ایستاد
سرتا پا قرمز مشکی پوشیده بود و داشت با نگاه وحشی اش بهم نگاه میکرد
ترسیدم اما قوی ایستادمو خواستم از کنارش رد بشم
که دوتا مرد گنده از پشت دستامو کشیدن و جلوی دختر روی زمین نشوندن
جلوش زانو زده بودم و از بالا با ابهت داشت نگاه میکرد
دستکش چرمی اشو زیر چونه ام کشید و گفت : خوشگلی
ولی
نه به اندازه شایلیبهت زده نگاش کردم اون اون شایلی و میشناخت
دهنمو باز کردم چیزی بگم
یه گوی گرد بزرگ وارد دهنم شد و پشت سرم بسته شد
محکم محکم
جوری که حتی نفس کشیدن برام سخت شده بودیه چیزایی نا مفهوم گفتم اما اون زن بی اهمیت به اون دوتا گفت : ببریدش راد بزرگ میخواد ببینش ...
راد فهمیدم راد کیه
تو اوج اون ترس یادم اومدراد همون دختریه که اومد اینجا شایلی و ببینه
راد همون دختریه که اومد بیمارستان دیدن شایلیراد هر کسی که هست
به شایلی مربوطهمطمیین بودمم
منو با وجود تمام تقلاها و دست و پا زدن و تلاش کردنم داخل ماشینگذاشتن و به راننده تاکسی کلی پول دادن و تهدیدش کردن که صداش در نیاد .
داخل ماشین که نشستم
مرد کناریم تفنگی بهم نشون داد و گذاشت کنار شکمم و گفت : اگر ذره ای تکون بخوری تیر میخوره به شکمت و اوف میشی
ترسیده نگاش کردم و اشک تو چشمام جمع کردم
میخواستم ازش خواهش کنم رهام کنه
میخواستم بهشون بگم ولم کنن و راحتم بزارن
بزارن برممن که کاری نکردم
چرا باید اینجا باشم
دختر هم تو ماشین نشست و از اینه جلوی ماشین نگام کرد و چشمکی زد و گفت : چشماش و ببندیدچشم بندی روی چشمام اومد و بسته شد
نه میتونستم حرف بزنم
نه میتونستم ببینم
از بینی ام بزور نفس میکشیدم و جرعت تکون خوردن نداشتم
هنوز خنکی اون تفنگ و احساس میکردمنمیدونم چقدر گذشت که من و پیاده کردن و هوای خنک به صورتم خورد
من و میکشوندن و همراهشون راه میرفتم
هیچ حدسی نمیتونستم بزنم که اینجا کجاست و چه شکلیه و قرار چیکارکنن باهام
ترسیده بودمو دست و پاهام یخ زده بود
YOU ARE READING
Little ..... rita
Romanceددی لیتل کشف میکنم تورااا میجویممم توراااا میگردم به دنبال حقیقت میجنگم برایت تا آرام بگیرم در اعماق وجودت بدون سخنی دردت را حس میکنم بدون حرفی نگاهت میکنم میبینمت و برای حال دلت میجنگم با زمین و دنیا ...........