کاترین

288 20 23
                                    

وقتی رسیدم جلو در خونه و از ماشین پیاده شدم

یه دختری با موهای چتری شرابی جلوم ایستاد

سرتا پا قرمز مشکی پوشیده بود و داشت با نگاه وحشی اش بهم نگاه میکرد

ترسیدم اما قوی ایستادم‌و خواستم از کنارش رد بشم‌

که دوتا مرد گنده از پشت دستامو کشیدن و جلوی دختر روی زمین نشوندن

جلوش زانو زده بودم و از بالا با ابهت داشت نگاه میکرد
دستکش چرمی اشو زیر چونه ام کشید و گفت : خوشگلی
ولی
نه به اندازه شایلی

بهت زده نگاش کردم اون اون شایلی و میشناخت
دهنمو باز کردم چیزی بگم
یه گوی گرد بزرگ وارد دهنم شد و پشت سرم بسته شد
محکم محکم
جوری که حتی نفس کشیدن برام سخت شده بود

یه چیزایی نا مفهوم گفتم اما اون زن بی اهمیت به اون دوتا گفت : ببریدش راد بزرگ میخواد ببینش ...

راد فهمیدم راد کیه
تو اوج اون ترس یادم اومد

راد همون دختریه که اومد اینجا شایلی و ببینه
راد همون دختریه که اومد بیمارستان دیدن شایلی

راد هر کسی که هست
به شایلی مربوطه

مطمیین بودمم

منو با وجود تمام تقلاها و دست و پا زدن و تلاش کردنم داخل ماشین‌گذاشتن و به راننده تاکسی کلی پول دادن و تهدیدش کردن که صداش در نیاد .

داخل ماشین که نشستم
مرد کناریم تفنگی بهم نشون داد و گذاشت کنار شکمم و گفت : اگر ذره ای تکون بخوری تیر میخوره به شکمت و اوف میشی
ترسیده نگاش کردم و اشک تو چشمام جمع کردم
میخواستم ازش خواهش کنم رهام کنه
میخواستم بهشون بگم ولم کنن و راحتم بزارن
بزارن برم

من که کاری نکردم
چرا باید اینجا باشم
دختر هم تو ماشین نشست و از اینه جلوی ماشین نگام کرد و‌ چشمکی زد و گفت : چشماش و ببندید

چشم بندی روی چشمام اومد و بسته شد

نه میتونستم حرف بزنم
نه میتونستم ببینم
از بینی ام بزور نفس میکشیدم و جرعت تکون خوردن نداشتم
هنوز خنکی اون تفنگ و احساس میکردم

نمیدونم چقدر گذشت که من و پیاده کردن و هوای خنک به صورتم خورد

من و میکشوندن و همراهشون راه میرفتم
هیچ حدسی نمیتونستم بزنم که اینجا کجاست و چه شکلیه و قرار چیکارکنن باهام‌
ترسیده بودم‌و دست و پاهام یخ زده بود

Little .....  ritaWhere stories live. Discover now