همیشه قبل از اینکه شروع بشه صدای ویولن میاد. قبل از همهچی، قبل از شروع و قبل از پایان، قبل از شروع پایان و قب از پایان پایانهای دنیا صدای ویولن میاد.
میدونید منظورم چیه. شماهم شنیدینش.
شرلوک شروعها و پایانها رو با ویولن میشنید قبل از اینکه به تار زمان نواخته شن. فقط توهم بود.
اگر چیزی رو با ویولن نمیشنید با یه پک به سیگار یا یه نفس غیر مجاز به خونش تزریق میکرد.ماهها بود که هیچکس صدای ویولن نشنیده بود...
شرلوک مدتها بود که فقط رو صندلیش، جلوی جایی که تا ابد خالی خواهد بود، مینشست و انتظار میکشید.
انتظار یه قول قدیمی.مطمئن نبود اگر واقن کسی باشه که به قولش وفا کنه. دیگه از هیچی مطمئن نبود. روحش به فنا رفته بود. مغزش دیگه خاکستری بیش نبود.
فقط انتظار میکشید. امید برای وفای به عهدی که پاش امضایی نبود. عهد به یاد میامد؟ بهش وفا میشد؟
خودش که نکرده بود.
تضمینی نبود.مدتها بود که صدای ویولن بلند نمیشد. کسی هم انتظاری نداشت. وقتی ویولن نتونست صدای شلیک گلوله رو به شرلوک ندا بده، وقتی تیر در رفت، و با خودش برد؛ دیگه کسی به صدای ویولن اعتماد نداشت.
روی ویولن زمین خورده بود.صدای ویولنی به گوش نمیخورد. شلیک گلوله آخرین پایان بود. فریاد آخرین پایان بود.
مرگ.
گریههای بیصدایی که ریخته نشدن. صدای بالهای روحی که بهم خوردن و شنیده شدن، آخرین پایان بود. دیگه شروعی درکار نبود.صدای قدمها.
دیگه هیچ صدایی هیچ شروع و پایانی نبود. صدای قدمهای مرگ؟ شرلوک قبلا پایان یافته بود. مرگ معنایی نداشت.
صدای قدمهای عشقِ سوخته بود. یه رز پژمرده. رزی.قدمها کوتاه بودن. زود تموم شدن. شایدم زمان کدر شده بود. دیگه واضح نبود.
دیگه هیچی واضح نبود. چی واضح بود؟ حالا؟ هیچی!
شرلوک تو خاطرات غوطه میخورد. بهشون غبطه میخورد.رز پژمرده جلوش دید.
پس عهد بر جا بود.
احساس خوشحالی نکرد.
هیچی احساس نمیکرد. ماهها بود.
شایدم سالها شده بود؟ آخه رزی خیلی قد کشیده بود.چشماش چیز زیادی نمیدیدن. خاطرات چقدر میتونستن پر رنگ باشن! یه نگاه برنده کافی بود تا لبخندی به خشکی خاک کویر بزنه.
آخرین بار کی آب خورده بود؟هیچکس نپرسید.
صدای تیک تاک ساعت نمیومد. تو این دنیا یک ابدیت رنج برای عهدشکنی شرلوک بریده بودن. کسی حق نداشت مجازاتشو قطع کنه.
ولی شاید...
صدای ویولن به گوش نمیرسید. بلندترین صدا، صدای نگاههایی بود که نمیدیدند.
صدای ویولن چیزهای زیادی رو گوشزد نکرده بود.
تو کاتلوگ راهنمای بقا در دنیا برای شما چی نوشته بود؟ چیزی درمورد چیک چیک ها گفته بود؟
آخه به نظر مهم میومد.
صدای چک چک قطره ها همیشه مهم به نظر میاد.چک
چک
چک
چکرزی میتونست سلاخ بیرحمی باشه. آخرین استنتاج شرلوک بود. ولی با خودش فک کرد: به خودش مربوطه.
به صدای چک چک گوش داد و با چشمای باز رویا دید.
چک
چک
چک
چکصدای چکه مهم به نظر میاد. کسی نمیدونه معنیش چیه؟ همه قطرهها به درازای زمان و جهان کشیده شدن. هر جنسی که فکرشو بکنید. ردشون همهجا هست. میبینید؟
شرلوک میشنید.چک
چک
چک
چکاما قطرههای خود شرلوک؟ خون. نه به درازای زمان و زمین. گودال سیاهی به طول عرض ۴ لیتر خون.
همین و بس.
با کسی خداحافظی نکرد.
چه اهمیتی داشت؟ شرلوک که به هر حال مرده بود.تو دلش آرزو نکرد که مجازاتش زودتر تموم شه تا بتونه بره و جانو ببینه.
اگه تا یک ابدیت طول میکشید مجازاتش، مشکلی نداشت.شاید جان براش ویولن میزد. شاید وقتی تو گودالهایی که با سوختهای قطرهای میسوزن آتش میگرفت، صدای ویولن میشنید.
ای کاش دنیای پس از مرگی وجود داشت برای روحهای مرده.
DU LIEST GERADE
Kisses of Touches
Fanfictionاین یکیو برای خاموش و سایلنت کردن مغزم تا دوسال، بعد کنکور فاکی، از وانشات های در هم ریخته و افکار شبانگاهی پر میکنم. برای اینکه زیاد وقتگیر نباشه و فقط فانتزی هام تراوش کنن بیرون وانشاتهایی از جانلوک مینویسم. 🌧آپدیت نامنظم 🌧حاوی هر چی تو ذهنم ب...