part3

111 15 1
                                    

چشم هاش رو کمی روی هم فشرد و بعد باز کرد ..

این پرونده هم تموم شد !

به ساعتش نگاهی انداخت :

01:01

پرونده رو امضا زد و بست ،

در حال پوشیدن کتش بود که خوردن تک تقه‌ای به در و بلافاصله باز شدنش ، باعث کشیده شدن لب هاش روی هم و ناله ی ناامیدانه‌اش شد ..

حرص زده چشم بست ،

با این طرز رفتار فقط یه کلمه توی سرش نقش می‌بست !

" اگزاویر "

چارلز : اریک !

مثل همیشه صداش شاد و خندون _ البته کمی هم خسته_ بود ..

اهش رو آروم بیرون داد و سعی کرد حالت صورتش رو از اون نامیدی و شکست اولیه بیرون بیاره ،

روبهش چرخید ..

اریک - آقای اگزاویه !

جدی گفت و نیمه لبخند مصنوعی‌ای تحویلش داد ..

امیدوار بود حداقل به این تیکه اش توجه کنه و علاوه بر زودتر رفتنش انقدر اسمش رو صمیمی پشت سر هم نگه !

اما مثل همیشه این چارلز بود و بی اعتناییش نسبت به هر سدی که اون می ذاشت !

به مرد سرخوشی که توی اتاقش سرک می‌کشید نگاه کرد ..

اون یه امگای مزاحم ، فضول و کاملا رو اعصاب بود !

و متاسفانه رئیس بخش قلب دانشگاه !!

اریک - من داشتم می رفتم

بی‌گناه لبخند زد :
چارلز - البته !

پرونده رو ازش گرفت و نگاهش کرد
هوفی کشید و با انگشت شصت و اشاره پیشونیش رو لمس کرد ..

حضور تو بیمارستان و قفل شدن مغزش روی تصویر مردی که روی صندلی خم شده و مستاصل دستهاش رو توی موهاش فرو برده کم بود ،
حالا میدید چارلز تو اتاقشه .. !

دقیقا یادش میومد قبل از امدن ، از نبود چارلز تو بیمارستان مطمئن شده بود!!

لعنت به پیترو !!!

اریک - خب ؟

چشمهای گرد آبیش رو سوالی و مشتاق نگاهش کرد :
چارلز - خب ؟؟!

دوباره نفس عمیقی کشید ..

اریک - نمی خوای بری..م بیرون ؟!

کمی پکر سرتکون داد :
چارلز - حتما !

از سر راهش کنار و از در خارج شد
کمی مکث کرد تا از دور شدنش مطمئن شه ..

چارلز - نمیای ؟؟

به صورتی که از لای در پیدا شده بود نگاه کرد ..
صداش رو کنترل و دندون هاش رو روی هم فشرد . بند های انگشتش منقبض شده و مشت می شدند ..

Fault ; fractures that moved (stony)Where stories live. Discover now