چشم هاش رو کمی روی هم فشرد و بعد باز کرد ..
این پرونده هم تموم شد !
به ساعتش نگاهی انداخت :
01:01
پرونده رو امضا زد و بست ،
در حال پوشیدن کتش بود که خوردن تک تقهای به در و بلافاصله باز شدنش ، باعث کشیده شدن لب هاش روی هم و ناله ی ناامیدانهاش شد ..
حرص زده چشم بست ،
با این طرز رفتار فقط یه کلمه توی سرش نقش میبست !
" اگزاویر "
چارلز : اریک !
مثل همیشه صداش شاد و خندون _ البته کمی هم خسته_ بود ..
اهش رو آروم بیرون داد و سعی کرد حالت صورتش رو از اون نامیدی و شکست اولیه بیرون بیاره ،
روبهش چرخید ..
اریک - آقای اگزاویه !
جدی گفت و نیمه لبخند مصنوعیای تحویلش داد ..
امیدوار بود حداقل به این تیکه اش توجه کنه و علاوه بر زودتر رفتنش انقدر اسمش رو صمیمی پشت سر هم نگه !
اما مثل همیشه این چارلز بود و بی اعتناییش نسبت به هر سدی که اون می ذاشت !
به مرد سرخوشی که توی اتاقش سرک میکشید نگاه کرد ..
اون یه امگای مزاحم ، فضول و کاملا رو اعصاب بود !
و متاسفانه رئیس بخش قلب دانشگاه !!
اریک - من داشتم می رفتم
بیگناه لبخند زد :
چارلز - البته !پرونده رو ازش گرفت و نگاهش کرد
هوفی کشید و با انگشت شصت و اشاره پیشونیش رو لمس کرد ..حضور تو بیمارستان و قفل شدن مغزش روی تصویر مردی که روی صندلی خم شده و مستاصل دستهاش رو توی موهاش فرو برده کم بود ،
حالا میدید چارلز تو اتاقشه .. !دقیقا یادش میومد قبل از امدن ، از نبود چارلز تو بیمارستان مطمئن شده بود!!
لعنت به پیترو !!!
اریک - خب ؟
چشمهای گرد آبیش رو سوالی و مشتاق نگاهش کرد :
چارلز - خب ؟؟!دوباره نفس عمیقی کشید ..
اریک - نمی خوای بری..م بیرون ؟!
کمی پکر سرتکون داد :
چارلز - حتما !از سر راهش کنار و از در خارج شد
کمی مکث کرد تا از دور شدنش مطمئن شه ..چارلز - نمیای ؟؟
به صورتی که از لای در پیدا شده بود نگاه کرد ..
صداش رو کنترل و دندون هاش رو روی هم فشرد . بند های انگشتش منقبض شده و مشت می شدند ..
YOU ARE READING
Fault ; fractures that moved (stony)
Romanceگسل ؛ شکستگیهایی که در آن سنگهای دو طرف صفحهٔ شکستگی نسبت به یکدیگر حرکت کرده باشند. ____________ درام/عاشقانه روانشناختی_پزشکی امگاورس+کمی چاشنی طنز خاطرات قدیمی +داستان دیدار زوجی عاشقانه همش در یک روز ! کاپل :استونی در کنار چریک ، استرنج_و...