_ ادیت نشده _
بعد از اتمام دادگاه و حکمی که در کمال تعجب به گناهکاری پیرس داده شده بود ، بیرون امده و درحال خداحافظی بودن ..
.
.تونی - پسر !
فکر کنم شغل مورد علاقم رو پیدا کردم !
هنری - شغل ؟!
چشم از رفتن استیون ، پیتر و کلینت گرفت و متعجب و گیج نگاهش کرد ..فکر میکرد تونی اولین نفر فرار کنه و بره اما اون هنوز کنارش ایستاده بود و شغل ؟؟!
تونی مگه مکانیک نخونده بود ؟
با چشم های ریز شده دوباره براندازش کرد :اونها توی راهرو دادگاه وایساده بودن و تونی
موهای بلندش رو پشت گوش زده و گوشواره صلیبش رو کاملا در معرض نمایش گذاشته بود ..
استین های پیرهن چهارخونه قرمزش رو بالا داده و همونطور که با کتونی ال استار سرخش روی زمین ضرب گرفته بود بی توجه به اون ، سخت مشغول "جایی رو نگاه کردن " بود .. !
.
.رد نگاهش رو گرفت ،
مرد اخمو ، هیکلی و خسته چشم ابیای اونجا بود !
توی اتاق روبهرویی راجرز با جدیت چیزی رو روی پرونده به زن موقرمز کناریش توضیح میداد و خم شده روی پرونده ، دستش رو به کمر زده بود ..
حالا با در آوردن فرم مخصوص دادستانیش و بهم ریختگی مختصر از سختی کار ، جذاب تر شده بود !
.
عضلاتش توی پیرهن سفید بیشتر از پیش به چشم میومدند و فریم مشکی عینکش با خط های پیشونی و تارهای فرار و بهم ریخته شده موش هماهنگتر بودند ..
.
.
تونی - اوهوم شغل ،
میخوام دادستان بشم !
ابروهاش بالا پرید
متعجب چشم از راجرز و اتاق گرفت و به تونی دوخت ؛
.
هنری - آمم .. تونی ..
.
.
اون دستش رو زیر چونه زده و کاملا به راجرز خیره شده بود ..
آروم لبش رو گاز گرفته و با هر بار خم شدن راجرز و حرکت جزئی دستش ، انبساط و انقباض ماهیچه هاش رو دنبال میکرد ..انگار متوجه هیچ چیز دیگهای ، خصوصا دوستی که کنارش ایستاده بود ، نبود !!
.
.
تونی مشتاقانه به استیو چشم دوخته و تماشاش میکرد ..
لبش رو میگزید و مثل یه شکارچی طعمش رو برانداز ..
.
.
یه لحظه پلک زد ،
می تونست انعکاس تصویر استیو رو توی چشمهای روشن تونی ببینه ..هنری این نگاه رو میشناخت ، اما نه !
.
.
نامطمئن نگاهش کرد :
هنری - منظورت شغله دیگه ، نه؟!
تونی لحظه ای مکث کرد ، خواست سرتکون بده که با ورود مرد سوم و درشت دیگه ای ساکت شد
ساکت شدن ..
.
." جیمز - انگار دوباره گرد و خاک بلند کردی ، اس !!! "
.
.
._________________
.
.با فکر اون روز لبخندی روی لبش شکل گرفت ..
دقیقا مکالمه بعدیای که با هنری داشت رو بیاد میاورد ..
.
.
با نوک انگشت هاش رد اشک ها رو پاک کرد و به چشم های مرد روبهرو خیره شد ..
تونی مسلما اون مرد که اعجاب انگیزانه در گرفتن علامت ها خنگ بود رو به سادگی بدست نیاورده بود !
.
.
به چشم های آبیِ پر آبش خیره شد ..
تونی :هی پیرمرد !
به هر کی بگی یه پیر مرد عبوس و اخمو هستی که تونسته یه پسر جذاب ِ جوونِ خوشگل و مهربون رو تور کنه بهت حسرت می خوره ..
حالا تو از ترس اینکه اون زودتر ازتویِ فسیل بمیره داری گریه می کنی ؟!
اینو به هرکی بگی به اعتماد بنفست میخنده !!!
.
.
گفت و آروم خندید ،
استیو هم نگاهش کرد ..
.
.
در همون حال ، سرش رو بالا آورده و با دست های بزرگش صورت تونی رو قاب گرفته بود ..
تونی ،
چینهای خنده ی کنار چشمش ،
لبخند سرخش ..!
اونها کاملا نوازش کردنی و لایق ستایش بودند ..
.
.
YOU ARE READING
Fault ; fractures that moved (stony)
Romanceگسل ؛ شکستگیهایی که در آن سنگهای دو طرف صفحهٔ شکستگی نسبت به یکدیگر حرکت کرده باشند. ____________ درام/عاشقانه روانشناختی_پزشکی امگاورس+کمی چاشنی طنز خاطرات قدیمی +داستان دیدار زوجی عاشقانه همش در یک روز ! کاپل :استونی در کنار چریک ، استرنج_و...