part13

150 10 0
                                    

_اديت نشده_

دوسال پیش
10:45
(عروسی استیو و تونی)



هنری - اونجوری نگاه نکن !!!

زیر لب غرید و خواست با وجود دندون‌های بهم کشیده ، عرقی که از شقیقه‌هاش راه افتاده و اون کت تنگ عروسیِ اضطراب‌آور و دوست بی‌خیال و شیطونش که کمکی به حالش نمی‌کرد ، دوستانه به نظر بیاد ..

تونی از لحظه‌ای که دیده بودش کلا استرس خودش و ازدواجش با یه پیرمرد از نظر خودش "سکسی و معصوم" رو فراموش کرده بود و کاری جز نگاه‌های شیطانی و مرموزانه به اون و البته نیشخند زدن و ردیف کردن سناریوهای مختلف راجع‌به برخورد باکی ، نداشت !

لعنتی !

هنری - میشه غیر از اصلاح کردن من به چیز دیگه‌ای هم توجه کنی ؟!

با حرص و عصبانیت گفت و چشم غره‌ی کاملی به لب‌های خندون و سرخ تونی رفت :

هنری - مطمئنم این مهم ترین اتفاق امروزت نیست !

فاک!!!

این حتی توی لیست صدتای امروزت هم نباید باشه ، تونز !!

سر تکون داد و کاملا عصبی پشت گردنش رو لمس کرد
اصلا نمی‌فهمید که چرا زدن سیبیلش باید همچین واکنش هایی رو بگیره ..

و مطمئنا هم که این واکنش‌ها نه تنها آرومش نمی‌کردند بلکه برای واکنش فرد موردنظر بیشتر می‌ترسوندنش !

گاد!!!

اگر امروز صبح یک هزارم درصد
احتمال میداد ممکنه با همچین واکنش‌هایی _این آدم‌های دیونه‌و عجیب غریب _ روبه‌رو شه ، دست به اینکار نمی‌زد ..

لعنتی !!
همه یجوری رفتار می‌کردند انگار جن دیدن و وقتی می‌فهمیدن چی‌شده مثل قاتلا نگاهش می‌کردند ..

نت و استفن هم اول با چشمهای گرد شده نگاهش کرده و بعد با ابرو بالا انداختنی ساکت شده بودن ..
(البته که سکوتشون کاملا پر از حرف کنایه بود اما .. )

اما .. صد رحمت به نگاهِ متعجب و بدِ اون‌ها !

تونی بعد از دیدنش ، دیگه به کل بی‌خیال ستِ رنگ دونات و دستمال‌توی جیبش شده بود و بجای غر زدن با خودش و فریاد زدن سر بقیه و خالی کردن استرسش
فقط با تصور قیافه باکی از دیدن هنری ریز ریز می‌خندید و از این رو به اون رو شده بود ..!!
.
.

اون پشت سرهم از تصویرسازیِ قیافه‌های اونها لذت می‌برد و البته که خیلی بخشنده تر از این حرف‌ها بود که بخواد اون صحنه‌های شگفت انگیز رو فقط برای خودش نگه داره
و همه رو به طور کامل و هیجان‌انگیزی برای هنری و بقیه هم توصیف می‌کرد !
.
.
.
جیزس ..!!
.
.
تونی واقعا برای دیدن اون دوتا انگیزه بیشتری داشت
و مطمئنا یه صدمش رو هم برای دیدن استیو _اون شوهر فاکیش که معلوم نبود کجا مونده که نمیاد بچه دو سالش رو جمع کنه _ توی کت شلوار ذغالیِ ستش خرج نمی‌کرد ..
.
هنری - محض رضای خدا ، تونز !
توی لعنتی داری با یکی دیگه ازدواج می‌کنی و الان هرکی مارو ببینه ؛
با ریلکسی تو فکر میکنه امروز عروسی لعنتیِ منه !!

Has llegado al final de las partes publicadas.

⏰ Última actualización: Dec 14, 2021 ⏰

¡Añade esta historia a tu biblioteca para recibir notificaciones sobre nuevas partes!

Fault ; fractures that moved (stony)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora