_ ادیت نشده _
فلشبک (حدودا پنج ماه پیش)
(تونی)
با شوق نگاهش رو به کیسههای خرید داد و سعی کرد لبخند گنده و برق چشمهاش رو کمی پنهان کنه ..
تو این موقعیت نگاه کردن به قیافه استیو اصلا پیشنهاد خوبی نبود !
اون پیرمرد یه هفته بود که حتی به بیاخم بودن نزدیک هم نشده بود و از نگاهش هرگونه حسِ غم ، افسوس و سرزنشگریای میبارید .
یواشکی دستش رو جلو برد و از روی روکش نازک پلاستیکی، سختی خوشایند اون دونه های ریز، روی بافت لطیف سرخ رنگ رو حس کرد ..
لبش رو گزید :
خدای من !
میتونست طعم فوقالعاده و تردیِ لذتبخششون زیر دندونش رو توی دهنش حس کنه ..!
از همین حالا بزاقش به کار افتاده بود و با همون لمس کوتاه و با مانع هم ،
میتونست رَدِ اون خالهای لذت بخش رو روی زبونش
در حالی که داره بخاطر دیرتر تموم شدنشون ، کمی بیشتر با عشق صورتی زیباش بازی میکنه رو حس کنه ..ناله ی خفه ی دیگه ای از بین لبهاش بیرون پرید ..
چشمهاش بسته و توی تصورِ شیرینِ طعم توت فرنگیها غرق شده بود ،
بدنش با اون تصویر به لرزه درامده و دیگه روی پا هم نمیتونست بایسته !انگشتش رو به آرومی پیش میبرد ؛
می ترسید از روی هر توت فرنگی سریع رد شه و شگفتیش رو کمتر از استحقاقش ستایش کنه ..همزمان دلهره تموم شدنشون با اون لمسهای لذت بخش رو هم داشت و این اصلا دوراهی خوبی نبود ..!
آههههههه ..
بهکل آلفای نگرانش یا برنامش برای مخفی کردن شوقش از حاملگیش رو فراموش کرده بود !!
به طرز عجیبی توی این چند روز که فهمیده بود بارداره ، راحتتر حواسش پرت و هورمونهاش بیشتر به کار میافتادند ..
یه دلپیچه خوب ، بدنش رو فراگرفته و از اون حس شیرینِِ مسخ شده ، مثل بچهها رفتار میکرد ..
هر لحظه هر چیزی از جمله ؛
بوی نون داغ و تلخی عطر شکلات تا سرخی توت فرنگی و نگاه جذاب یه آلفای نگران ، به بازیش میگرفتند ...
.
.استیو داشت نگاهش میکرد ، که با دیدن اون حالت صورت و لبهای صورتی براقی که به دندون کشیده شدهبود، سریع به خودش امد و به سمتش دوید
آگر ..
اگر یک ثانیه دیر تر متوجه شده بود ..آههههه
لعنتی !!حتی نمی خواست به این فکر کنه که آنتونی با لمس اون جعبهِ محنوسِ توت فرنگی انقدری پیش رفته که اگر اون نبود به جای فرود امدن توی سینش به کجا بر خورد میکرد !
ESTÁS LEYENDO
Fault ; fractures that moved (stony)
Romanceگسل ؛ شکستگیهایی که در آن سنگهای دو طرف صفحهٔ شکستگی نسبت به یکدیگر حرکت کرده باشند. ____________ درام/عاشقانه روانشناختی_پزشکی امگاورس+کمی چاشنی طنز خاطرات قدیمی +داستان دیدار زوجی عاشقانه همش در یک روز ! کاپل :استونی در کنار چریک ، استرنج_و...