part7

81 10 0
                                    


_ادیت نشده_

________________

چند سال قبل ..
هاه

چشم غره ای به هنری رفت و بی حوصله چشمش رو توی سالن چرخوند
یه دادگاه خسته کنندهِ ..
چه کلاسیک !
شاید اینکه هنوز شروع نشده بود توی حوصله سر بردنش تاثیر داشت اما بازم ،

آههههههههههههه ..

مگه چی می‌تونست بشه؟!

یه مشت احمق دور هم جمع می‌شدن ، سر هم فریاد میزدن و یه مشت احمق ِخریده شده دیگه رای میدادن و با تائید احمق بزرگ ، یه عوضی ، باز به آغوش جامعه کثیفش بر می‌گشت !!

چیه این روند جذاب یا سزاوار وقت باارزششون بود ، هوم ؟؟
.
.

بی حوصله باز به هنری که نمی‌فهمید چرا انقدر مشتاقه و حتی به چیزبرگر مهمون کردن اونها (تونی ، استیون_استرنج_ و کلینت ) رضایت داده تا بتونه اون‌ها رو اینجا بکشونه و دادگاه رو باهاشون ببینه ، چشم غره رفت ..
.
خوبه وکیل نیست و فقط یه ماه روانشناس مخصوص پرونده شده بود!
.
.
دوباره با انگشتاش روی صندلی ضرب گرفت و به آدم ها و سالن تیره حوصله سر بر خیره شد ..

اخه واقعا چه فایده ای داشت ؟!
.
.
به لطف اخبار ، تعریف های هیجانزده ی هنری و غرهاش از سختی کار ،
کاملا با اون پیرس عوضی اشنا شده بود .

الکساندر پیرس ؛ پیرمرد عوضی و قدرتمندی که زیر بارِ مقام‌هاش نصف شهر رو می خرید و نصف دیگه رو بی‌سر و صدا می‌کشت !
عوضی که هر دفعه با خرید هیئت منصفه ، وکیل و قاضی ، قسر در می‌رفت و با اعمال قدرتش فقط تفریح می کرد ..
.
آه
.
.
بی حوصله باز توی سالن تیره با رنگ های قهوه ای و آبی سیر ، چشم چرخوند ..

همه چیز خیلی حوصله سر بر بود و چپ چپ نگاه کردن دو مرد عبوس کناری به صدای ضرب دست و پاش یا تکون‌ خوردن‌های ریز و درشتش هم ، کمکی به این موضوع _ جز به جون خریدن غرها و چپ چپ نگاه کردن‌های هنری و استیون و زبون درآوردن بهشون _ نمی‌کرد .
.
چشمی براشون چرخوند و باز افراد رو زیر نظر گرفت ..
هیچ چیز جالبی نبود !!

.
.

آدم‌های تکراری و عبوس ِ حوصله سر بری که انگار با همون کت های اتو کشیده و کروات های قرمز براق از روی هم تکثیر شده بودن ..
.
.
نگاهی به خودش انداخت :
موهای نیمه بلند و تقریبا فر خورده قهوه ای که شاید کمی سرشون روشن‌تر شده بود ،
حلقه ای که به گوشش آویزون و آدامس دارچینی که جوییده می‌شد ،
پیرهن چهارخونه قرمز_مشکی گشاد ، جین و دستبند و گردنبند های چرمی ..
.
اونها باید اعتراف می‌کردن که اون از کل سالن جذاب تر بود !!
.
.
هوفففف ..
لپش رو باد کرده و ثانیه شمار رو دنبال کرد ..
فقط پنج دقیقه گذشته بود !
آهههههههههه
.
.
ناامیدانه نفسش رو بیرون داد ..
این حداقل باید یه ساعت می‌بود !!!
.
.
زمان شکنجه‌گرانه کند می‌گذشت و اون
به طرز گناهکارانه‌ای فکر کرد کاش دادگاه ، مثل دادگاه های قبلی پیرس یک ربعه تموم شه ..
.

Fault ; fractures that moved (stony)Où les histoires vivent. Découvrez maintenant