پارت اول فقط یه توضیح از گذشته شخصیت هاست پارت های بعدی فوق العاده تر میشه🤍
ووت یادتون نره🤍
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
5 september 2009:
جیمین هفت ساله با پاهای کوچیکش از اتاقش بیرون اومد خواب بدی دیده بود میخواست بره پیش مادرش با سرعت در اتاق پدر و مادرش رو باز کرد هیچکسی نبود!از طبقه ی پایین صدای شلاق میومد و صدای قهقهه های آدم ها بدجوری عصبیش کرده بود آروم عروسکش رو روی تختش گذاشت و نوک پا از پله ها اومد پایین توی لابی مرد ها و زن های میانسال با لباس های قیمتی مستانه میخندیدن ، چیزی که توجه جیمین رو جلب کرد پسرها و دخترهای کوچیکی بودن که اصلا خوشحال نبودن و به زمین نگاه میکردن و برعکس بقیه لباس های کهنه و کثیفی داشتن
•خانوم ها و آقایون محترم شبی که منتظرش بودید فرا رسیده چک ها و پول هاتون رو در بیارید قرار نیست این بردهای زیبا ارزون باشن!
اون پدر جیمین بود!همونی که از نظر جیمین یه قهرمان بود ولی جیمین نمیتونست اون موقعه درک کنه که پدرش یه هیولاعه چشمای جیمین دنبال مادرش گشتن تنها کسی که توی اون جمع پولدارا خوشحال نبود مادرش بود!
مادرش داشت نگاهش میکرد فهمیده بود که پسر کوچولوش از این جنایتی که سونگ هو راه انداخته اصلا خوشش نیومده به سرعت سمت جیمین رفت و بغلش کرد پسر کوچولوش توی بغلش گریه میکرد ولی تنها کاری که سوجین میتونست بکنه نگه داشتن بغضش بود
همه ی اون خانواده قربانی جنایات سونگ هو شده بودن!
•اوه این پسره 16 ساله ی جذاب رو کی میخواد؟فکر کنم سرش دعوا بشه...
پیشنهادات قیمت های بالا ، ارقامی که نمیشد حتی صفرشون رو شمرد ولی احساس باارزش بودن رو به هیچ عنوان نمیکرد
مین یونگی ضربه ی آخر رو زد: 13 میلیون دلار برای این پسر میدم
•فروخته شد!!
چشماش سیاهی رفت دنیا دوره سرش میچرخید و فقط به یه چیز فکر کرد:
انتقام از خانواده ی پارک!
19 December 2015:دیگه کسی نبود که توی تنهایی های جیمین بغلش کنه و بدن ضریفش رو بگیره و بگه "اشکالی نداره!" اون رفته بود سره قولش نمونده بود ، ولی اون به جیمین قول داده بود که تا اخر پیشش میمونه و تنهاش نمیزاره مشکل جیمین همین بود ، هر وقت به کسی اعتماد میکرد اون ترکش میکرد اول تهیونگ ترکش کرد حالا هم مادرش!
جیمین مرگ رو حس میکرد...
به در سردخونه تکیه داد و آروم روی زمین نشست
سخت بود دیگه هیچ چیزی حس نمیکرد انگار دنیا برای غم بزرگ پارک جیمین توی سکوت فرو رفته بود«جئون:میبینی چه شب ساکتیه؟ انگار هیچکس تو دنیا نیست یا شاید من تو دنیای هیچکس نیستم!»
سونگ هو دوباره یه دختر دیگه رو به خونه اورده بود حتی از دست خودشم در رفته بود که این چندمین فردیه که میاره تا ناراحتیه مرگ همسر عزیزش رو سره اون خالی کنه
دیگه نمیتونست تحمل کنه همه چیز تقصیر جیمین بود باید تمام اعصبانیتش رو سره اون خالی میکرد با لگد دره اتاق جیمین رو باز کرد جیمین باز هم توی لیتل اسپیس رفته بود سونگ هو بی دلیل جیمین رو مقصر میدونست اون روز حتی جیمین خونه نبود که به آمبولانس زنگ بزنه ولی اون تمام این مدت که سوجین از پیشش رفته بود جیمین رو مقصر میدونست کمربندش رو در اورد با تمام قدرتش به پسرک عزیزش ضربه میزد
چرا همه چیز تموم نمیشد؟ نفرت پدره اشغالش هیچ وقت تمومی نداشت ! تازه جیمین فهمیده بود که مادرش بخاطر پدره کافرش سکته کرد و از دستش خلاص شدجئون:هنوزم درد داری؟
جیمین:من با درد بزرگ شدم جئون!🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
های گایز
این اولین مینی فیک منِ و امیدوارم ازش خوشتون بیاد
اگه خوشتون اومد لطفا نظر بدید انتقادات و نظرات خوشگلتون رو ازم دریغ نکنید💗
اگه دوست داشتید ووت بدید دوستان
سالم بمونید🤍
![](https://img.wattpad.com/cover/281816239-288-k552338.jpg)
YOU ARE READING
Heathens
Fanfiction𝐊𝐨𝐨𝐤𝐦𝐢𝐧|𝐭𝐞𝐚𝐠𝐢 𝐀𝐔 #FULL جئون:میبینی چه شب ساکتیه؟ انگار هیچکس تو دنیا نیست یا شاید من تو دنیای هیچکس نیستم. 𝐒𝐓𝐀𝐑𝐓:7 𝐀𝐮𝐠 𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞:𝐃𝐚𝐝𝐝𝐲 𝐤𝐢𝐧𝐤 - 𝐚𝐧𝐠𝐬𝐭 - 𝐩𝐬𝐲𝐜𝐡𝐨𝐥𝐨𝐠𝐢𝐜 - 𝐬𝐦𝐮𝐭 Kookmin #1 Jikook #4 Baby b...