فلش بک:
پسرک با بازیگوشی و حواس پرتی راه روهای عمارت رو پشت سر میزاشت تا تهیونگ بهش نرسه
صدای خنده های دو پسر سکوت وحشتناک عمارت میشکست
جیمین بلاخره شاد بود و اولین دوست خودش رو پیدا کرد ، تهیونگ پسره شر و شیطون یکی از نگهبان های خیانتکار سونگ هو بود و همیشه روزش رو با کنایه ها و تنه های افراد توی عمارت شروع میکرد البته قبل از اینکه با جیمین دوست بشهجیمین تنها کسی بود که به تهیونگ اطمینان میداد که هیچ وقت اذیتش نمیکنه و دوستش داره.
~وایسا الان میگیرمت!
پسره کوچک تر خنده ای از روی هیجان کرد و سرعتش رو زیاد کرد تهیونگ از راه رو گذشت ولی به فردی برخورد کرد ، سونگ هو با پوزخند و تحقیر به پسربچه نگاهی انداخت نقشه ای که برای پسر داشت از روی کینه ی همیشگیش از پدر اون پسر بود
•میدونی چرا ازت همیشه بدم میومد کیم تهیونگ؟
تهیونگ نگاهی به پشت سونگ هو انداخت جیمین منتظرش بود و باید میرفت
~اقای پارک ،جیمین منتظرمه...
•حتی جرعت نکن اسمشو به زبون بیاری! جیمین برو بیرون...سریع
جیمین با داد پدرش برای تهیونگ دست تکون داد و به طبقه ی بالا رفت
•جواب سوالمو بده تهیونگ دوست دارم نظر چرندی که داری رو بشنوم
و صورت تهیونگ رو بالا اورد و با نیشخند به چشم هاش نگاه کرد
~بخاطر اینکه پدرم میخواست تمام بچه هایی که قصد فروششون رو داشتید رو فراری بده تا از دستتون خلاص بشن
تند بیان کرد و تفی توی صورت سونگ هو انداخت ، سونگ هو خشمگین فک پسره 15 سالرو
فشار داد
•مین یونگی رو میشناسی؟اوه کیه که اون مرد و باند ایتالیاییش رو نشناسه؟هوم
تهیونگ سری به نشونه ی نه تکون داد اون مرد چه ربطی بهش داشت؟
•پس تبریک میگم کیم کوچک قراره خوب بشناسیش چون تورو به اون هدیه دادم!
*پایان فلش بک*یونگی:کی میتونه زخمایی که یاد گرفتیم پنهون کنیم رو درک کنه؟
5 september 2009
~یونگی برگشتی؟
توی تاریکی خونه دنبال همسرش گشت باید میفهمید دلیل دیر کردنش چی بود
-تهیونگ...خودتی؟
درست میشنید صدای برادرش بود؟مگه جونگ کوک همراه با پدرش کشته نشده بود؟
-میشه برقارو روشن کنی؟میخوام ببینمت ، دلم برات تنگ شده
تهیونگ بدون معطلی برادرش رو به آغوش کشید
-تو اینجا چیکار میکنی؟توام فروخته شدی؟
تهیونگ تازه به خودش اومد یعنی یونگی از قصد جونگ کوک رو خرید چون فهمید اونها برادرن؟باید ازش قطعا تشکر میکرد
~منم به مین یونگی فروخته شدم...
دو پسر به همدیگه توی تاریکی نگاه میکردن تهیونگ از دلتنگی پسر رو به خودش فشرد و جونگ کوک فقط به یه چیز فکر میکرد اگر تمام این مدت سونگ هو زندگی اونارو خراب کرد و اون همه خانواده رو از بین برد چرا خودش این کار رو در حق خانواده ی پارک نکنه؟
30 january 2015:
جیمین زیر پتو قایم شده بود به مردهای درشت هیکلی که محموله ها رو جا به جا میکردن نگاه میکرد محموله هایی که اسم کوکائین روش خودنمایی میکرد
همه ی اون خونه لعنتی پر شده بود از مردهایی که تتو داشتن و سیاه پوش بودن سونگ هو یه معامله ی بزرگ داشت و برای لو نرفتن اون محموله ها مجبور شد معامله رو توی خونه خودش بزاره
_دستشویی کجاست اقای پارک؟
•چیه نکنه میخوای توی دستشویی خونمم بمب گذاری ناموفق داشته باشی؟
سونگ هو و تیمش به شوخی بی مزه خودشون خندیدن ولی کریس شوکه شد فکر نمیکرد سونگ هو حتی گذشته اون رو به یاد بیاره
•دستشویی توی راهروی طبقه بالاست
کریس با حرص به طبقه بالا رفت تمام مدت فکرش درگیر این بود که چطوری اون کنایه ی سنگین سونگ هو رو تلافی کنه
تک تک اتاق های راهرو گشت تا دستشویی رو پیدا کنه ولی اولین در رو که باز اتاق بچگونه ای بود سونگ هو بچه داشت؟پس چرا از همه مخفیش کرده بود؟
وارد اتاق شد پسری با موهای مشکی هودی گشاد آبی عروسک خرگوشش رو بغل کرده بود و با بغض به مرد نگاه میکرد
مرد با مهربونی جلوی پسر نشست فقط میخواست اعتماد پسر رو جلب کنه تا به سوالاتش جواب بده اونوقت میتونست از سونگ هو آتوهای زیادی داشته باشه!
_عزیزم اسمت چیه؟
جیمین با مهربونی به مرد نگاه میکرد انگار بلاخره یکی توی اون عمارت بعد مادرش بهش اهمیت داده بود
+جیمین! ولی همیشه مادرم بهم میگفت موچی...
با به یاد اوردن مادرش ناراحت شد دوماه بود که مادرش پیشش نبود و تازه فهمیده بود تنها کسی که به فکرش بود مادرش بود بقیه حتی دوسش هم نداشتن!
_هوووم مامانی کجاست عروسک؟
با این سوالش جیمین به سرعت سرش رو انداخت پایین
+مادرم...مادرم از پیشمون رفته!یعنی دوماهه که رفته اون دنیا...
کریس بهش ثابت شد که اون بچه ی سوجین و سونگ هو پس یه آتوی عالی از پارک داشت!بچه ای که پدرش اون رو از دنیا قایم میکنه! کریس نگاهی به جیمین انداخت پسره زیبایی بود چشم های خمار و عسلی مثل پدرش و بقیه ی ترکیبات چهرش به سوجین اون زن دوست داشتنی رفته بود کریس با دقت به بدن پسرک نگاه کرد میتونست جای کبودی و زخم رو روی مچ دست پسر و پاهای کوچولوش ببینه
•به به میبینم که با پسرم خلوت کردی کریس
کریس از جاش بلند شد و سونگ هو جلوتر اومد مچ کریس رو گرفته بود
•هزارتا قرارداد امضا کردم معامله با گنگ شمارو تموم کردم و تو اینجا داری با پسرم لاس میزنی!میبینی کریس این فرق یک فرد موفق و بازندست!
کریس با خشم تنه ای به سونگ هو زد و خواست رد بشه که بادیگارها جلوشو گرفتن
•به نفعته جایی نگی جیمین پسره منِ "لی یانگ"!
جیمین رو بغل کرد رو کرد به چهره ی تو فکره کریس
•وگرنه قول نمیدم که لو ندم بخاطر کی بود که ده سال پیش بازار ارز و طلا به گوه کشیده شد اونوقت باید خودت و کله جدت توی تبعیدگاه امریکا به فنا برید!
پوزخندی به قیافه ی درهم و عصبانی کریس زد
_حیف سوجین که بخاطر تو از بین رفت و نگرانم برای جیمین که قراره توی این خونه زیره دستای تو بزرگ بشه...
سونگ هو خواست چیزی بگه که صدای رئیس گنگ کریس اومد
«گمشو بیا پایین کریس برای کسی مثل تو وقتی ندارم!»
•با عمو خداحافظی کن جیمین عمو میخواد بره
و دست جیمین رو گرفت و مجبورش کرد با کریس خداحافظی کنههمه رفته بودن و عمارت دوباره در سکوت فرو رفته بود
ایندفعرو در رفته بود و تونست جیمین رو قایم کنه ولی دفعات بعدی چی؟جیمین:گاهی اوقات به خودم میگم بابت کارایی که با من کردی خدا تورو میبخشه؟و بعد میفهمم خدا خیلی وقته که ترکمون کرده!
هفته ی قبل مرگ سوجین:
=یه نگاه به خودت بنداز سونگ هو!یه مریض!یه روانی...کسی که بدون مواد و پولاش هیچه! یه کافر به تمام معنا
•خفه شو بهت گفتم نمیتونی از پیش من بری
=فکر میکنی میزارم جیمین کنار تو بمونه؟یه نگاه به خودت بنداز سونگ هو تو داری زندگی هممون رو برای یه مشت کاغذ به گوه میکشونی
سوجین با گریه روی زمین نشست
=میدونی وکیلم چی گفت سونگ هو؟گفت تو قراره بیست سال تمام توی زندان بپوسی تا خیلیا از دستت یه نفس راحت بکشن حرومزاده!
•خفه شو ، خفه شو نه من میرم زندان نه تو قراره جایی بری فهمیدی؟
سوجین با عصبانیت به سمت اتاق پسرش رفت و سونگ هو رو تنها گذاشت
سوجین فقط نگران پسرش بود سرنوشت اون چی میشد؟

STAI LEGGENDO
Heathens
Fanfiction𝐊𝐨𝐨𝐤𝐦𝐢𝐧|𝐭𝐞𝐚𝐠𝐢 𝐀𝐔 #FULL جئون:میبینی چه شب ساکتیه؟ انگار هیچکس تو دنیا نیست یا شاید من تو دنیای هیچکس نیستم. 𝐒𝐓𝐀𝐑𝐓:7 𝐀𝐮𝐠 𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞:𝐃𝐚𝐝𝐝𝐲 𝐤𝐢𝐧𝐤 - 𝐚𝐧𝐠𝐬𝐭 - 𝐩𝐬𝐲𝐜𝐡𝐨𝐥𝐨𝐠𝐢𝐜 - 𝐬𝐦𝐮𝐭 Kookmin #1 Jikook #4 Baby b...