part 8

1.3K 240 11
                                    

ووت یادتون نره لاولیا🤍
                             ••••••••••••••••

جیمین آروم پلک هاش رو باز کرد و کمی به اطراف نگاه کرد با نشناختن اطرافش کمی با سردرگمی سرش رو سمت پنجره کرد تا از نور خورشید لذت ببره
-بلاخره بیدار شدی!خیلی وقته منتظرتم.
جیمین با دیدن مردی پشت میز تمام خاظرات دیشب جلوی چشماش اومد کمی به چشم های مرد خیره شد و بعد متوجه پوزخندش شد دروغ نبود اگر میگفت از واکنش مرد ترسیده ، جیمین حتی دیشب جلوی جئون ، لیتل شده بود و چیمی قطعا برای مستر جئون کم نزاشته بود و همه چیز رو بهش گفته بود
واقعا نمیفهمید چیمی داخل اون مرد چی دیده که بهش اعتماد کرده بود!
با صدای قدم های مرد به دست هاش خیره شد نمیتونست تو چشم های مرد نگاه کنه بازم داشت خودش رو سرزنش میکرد که چرا اون مرد توی اولین دیدارشون اون رو تو حالت لیتل اسپیس دیده حتی یادش نمیومد که توی اون زمان چه اتفاقاتی افتاده!
جونگ کوک با دیدن خجالت پسر به سمتش قدم برداشت و گوشه ای از تخت نشست ، خودش رو کمی نزدیک پسر کرد با دوتا انگشت سعی کرد صورت پسر رو بالا بیاره جیمین با فشار دست های جونگ کوک صورتش رو بالا اورد و به چشم های جئون نگاه کرد اون چشم های سیاه رنگ اونقدر آرامش بخش بودن که جیمین برای چند لحظه فراموش کرد که تو چه موقعیتیه
-من و یادت میاد؟
جیمین نگاهی به جونگ کوک انداخت کی بود که اون مرد رو فراموش کنه؟ حتی کسایی که هیچ برخوردی با جونگکوک نداشتن حداقل یه بار اسمش رو شنیده بودن یا کسایی که از دور فقط شاهد رفتار جونگکوک بودن از کاریزماتیک مرد تعریف میکردن
+بله یادمه
-فکر نکنم چیز کاملی از دیشب یادت باشه درسته؟
جیمین با شوک به چهره جونگکوک نگاه کرد هیچ نشونه ای از مسخره کردن یا شوخی و پوزخند نبود جونگ کوک خیلی جدی مشکل جیمین رو بیان کرده بود
-ما از این به بعد قراره با همدیگه زندگی کنیم پس بهم اعتماد کن و همه چیز رو بگو
شاید باید به جونگکوک اعتماد میکرد بلاخره بعد از چندین سال تونسته بود از اون خونه بیاد بیرون و با یک نفر مکالمه داشته باشه همین هم خودش زیادی بود برای جیمینی که بعد از مرگ مادرش بخاطر لیتل بودنش پدرش کلی معلم خصوصی گرفته بود تا نیاز نباشه حتی برای مدرسه بیرون بره!
+چه چیزهایی رو باید بگم؟
جونگ کوک به غیر از ورژن لیتل جیمین که باعث میشد توی شکمش پروانه ها به پرواز در بیان از ورژن بالغ جیمین هم خوشش اومده بود اون پسر منطقی و آروم بود و این چیزی بود که جئون رو جذب جیمین میکرد
-هر چیزی که نیاز داری،هر چیزی که گفتنش باعث میشه سبک تر بشی!
جیمین نفس عمیقی کشید و دست مرد رو گرفت جونگ کوک برای اینکه کمی بهش اعتماد به نفس صحبت کردن بده دستش رو با لطافت فشرد
جیمین به مرد نگاه کرد شاید دلیلی که چیمی از به اون مرد اعتماد کرده بود این بود که نگاه کردن به چشم هاش باعث میشد تا اختیارت رو از دست بدی و فقط آرامش بگیری ازش
جیمین تصمیم گرفت بیخیال فکر کردن بشه و هر چیزی که نیاز داشت رو بگه
+خب همونطور که حدص زدی من دچار به اختلالی به اسم لیتل اسپیسم و لیتلم اسمش چیمیِ  حداقل سنش شش ساله و به نظرم یه جورایی شیطون و احمقه و واقعیت اینه که من  از بچه ها خوشم نمیاد ولی خودم اختلال لیتل دارم!
جونگ کوک تکخند کوچیکی از بامزگی پسر زد حتی خودشم از بچه ها خوشش نمیومد ولی خب جیمین یه بچه نبود اون فقط بخاطر فشار و زخم های زندگی به ورژنی روی اورده بود که هیچ وقت دست خودش نبود و جونگ کوک تنها کمکی که میتونست بکنه این بود که ازش مراقبت کنه و نزاره بیشتر از این آسیب ببینه
-ادامه بده
جیمین با زبونش آروم لبش رو خیس کرد تا برای یه سخنرانی طولانی آماده بشه
+پدرم بعد مرگ مادرم رفتارش باهام تغییر کرد و باعث شد افسردگی شدیدی داشته باشم ، طی یک سال بعد از مرگ مادرم تنها ارتباطم با اجتماع کسایی بودن که به دیدن پدرم میومدن ، چیمی یکم لوسه و دوست داره یکی نازشو بکشه از ارتباط با مردم هم خوشش میاد وقتی شیطون بشه غیر قابل کنترله حتی اگر براش قانون هم بزاری برعکس بقیه لیتل ها براش اهمیتی نداره و فقط به لذت خودش فکر میکنه و عاشق نقاشیه و چیز هایی که چیمی خیلی نیاز داره بقل و محبته و عاشق توجه!و اینکه...
جیمین جمله اش رو ادامه نداد حتی اعتراف به همچین چیزی باعث عصبی شدنش میشد
جونگ کوک ابرویی بالا انداخت اون پسر چی رو داشت ازش مخفی میکرد؟
-خب ادامه؟
جیمین با کمی مکس صورتش رو پایین انداخت تا با جونگ کوک چشم تو چشم نشه
+چیمی بهت علاقه داره ولی من نه!
جونگ کوک نیشخندی بخاطر حرف پسر زد موضوع جالبی برای سرگرم کردن خودش بود
-اینکه خودت و چیمی رو از هم جدا میکنی اذیت کنندس هر چند اینکه نمیخوای قبول کنی از من خوشت میاد اذیت کننده تره!
با خنده ی آرومی حرفش رو تموم کرد و به سمت در رفت و نگاهش رو به پسر کوچک تر داد صحنه ی خواستنی بود جیمین وسط تخت در حالی که پتو رو از سرما دور خودش پیچیده بود با گونه های صورتی توی فکر فرو رفته بود جونگ کوک فکر میکرد با اون حرف میتونه جیمین رو متقاعد کنه که روش کراش داره ولی بیشتر باعث شده بود جیمین به دلیل اینکه چیمی چرا روی جونگ کوک کراش داره فکر کنه و خودش رو سرزنش کنه
-میتونی دوش بگیری حمام توی راه رو هست و اگر چیزی خواستی میتونی به خدمتکارها بگی
و با سرعت بیرون رفت و جیمین رو با افکارش تنها گذاشت
و جیمین به این فکر میکرد که واقعا خودش هم از جونگکوک خوشش میومد یا این فقط توهمات ذهن بی جنبش بود؟
با کلافگی از روی تخت بلند شد و به سمت حمام رفت نمیخواست بیشتر از این خودش رو اذیت کنه پس مجبور بود فقط با اون دروغ احمقانه پیش بره "این چیمی بود که عاشق کوک شده نه من!"

HeathensDove le storie prendono vita. Scoprilo ora