بریده بریده گفت:این کوک عالیه...داشتیم از خاطراه هامون دوباره پقی زد زیر خنده...
اما جونگکوک چون هویا رو دیده بود خندشو خوردو لبخند میزد:داشتیم از خاطراتمون میگفتیم چیزی نیس.سونگیول که دیگه اشک تو چشماش جمع شده بود یه دستشو گذاشت زیر شکمش و دست دیگشو زد به پای کوک:جونگکوک یاد میدون افتادم...
اینبار کوک هم نتونست جلوی خندشو بگیره و زد زیر خنده..
نمیدونم قضیه چی بود ولی با خنده های بانی طور جونگکوک لبخندم پررنگ تر شد کاش همیشه اینجوری بخنده کاش بتونم همیشه من شادش کنم.
هویا معترضانه: اقای کیم مثلا اومدم بهتون خوش آمد بگم...
سونگیول طوری که انگار تازه متوجه شده باشه از جاش بلند شدو بغلشو واسش باز کرد:وای هویا الان دیدمت...
کوک~
هویا و سونگیول که مشغول گپو گفت و گو بودن تهیونگ بازومو گرفت:جونگکوک یه لحظه میای باهام؟
سری تکون دادمو همراهش راه افتادم...
در اتاقو بست و نگام کرد:کوک خودم با هویا حرف زدم توهم بهتر نیس بعد ناهار باهاش حرف بزنیو کمک کنی؟
ابرویی بالا انداختم طوری که خودم متوجه نشدم با صدای بلندی گفتم:من با اون کثافت حرف نمیزنم
معترضانه گفت:جونگکوک لطفا
نچی کردمو پشتمو برگردوندم بهش:اصلا حرفشم نزن اونم خیلی وقتا میتونست کمکم کنه ولی عوضش جوری رفتار کرد که جلوی همه خرابم کرد با احترامی که برات ارزش قائلم(نمیدونم چطور نوشته میشه:/)این یکیو نمیتونم.
از پشت نزدیکم شدو دستشو رو کمرم گذاشت:کوک خواهش میکنم...چرا وقتی نزدیکم میشه اینقد گرمم میشه نه بابا بخاطر اینه که گرمه هوا چرا انقد حس خوبی داره وقتی نزدیکم میشه...
اصلا داشتیم سر چی بحث میکردیم؟چی میگفتم؟
دست دیگشم قفل اون یکی دستش کردو بغلمکرد:مرسی جونگکوک خیلی ممنونم ازت.
چیشد؟اصلا خودمم نفهمیدم کی قبول کردم؟اصلا مگه من حرفی زدم؟
ازم جدا شدو منم سمتش برگشتم لبخندش پررنگ تر شد منم لبخند کوچیکی بهش زدم...
بعد از اینکه از اتاق رفت با پیرهنم خودمو باد زدم لعنتی...از پله هابرگشتم پایین که تهیونگ گفت:سونگیول شف؟ناهار کو؟من مردم از گشنگی؟
سونگیول از جاش بلند شدو تعظیم کوتاهی کرد:بله بله...حق با شماس بفرمایید سر میز.
خندیدیمو سرمیز نشستیم که البته جامو با سونگیول عوض کردم تا روبه روی هویا نباشم...البته الانم روبه روی سرگرد بودم...
نگاهی بهش کردم که دیدم دستشو زیر چونش گذاشته و بهم زل زده نگامو ازش گرفتم و سمت سونگیول برگشتم...لعنتی چرا اینطور نگام میکنه نمیگه الان من غش میکنم لعنتی چرا اینهنه خوشگله ولی بد نیستا خوبه که نگاهش...اه چی داری میگی کوک ولش...
بعد از ناهار که تهیونگ تا اخرش به من زل زده بود
YOU ARE READING
My Night Dream[فعلا متوقف شده]
Fanfiction[عاپ متوقف شده فعلا ادامه نمیدم هروقت شد اطلاع میدم انپاپلیش نمیکنمش] جونگکوک یه خلافکاره که زیر دست یکی از بزرگا کار میکنه ، برای فرار از پلیس اشتباهی وارد یه خونه میشه که صاحب خونه گیرش میندازه و کسی نیست جز کیم تهیونگ پلیس و پیش خودش نگه می...