خيلي فعال شدم..🚶🏻♂️🙂
من نميدونم چرا ايميل و پسوردمو درست ميزنم اما قبول نميكنه و حتي نميتونم جواب كامنتارو بدم واقعا خيلي ناراحت و متاسفم🥺🖤
و از لطفي كه بهم داريد خيليييي ممنونم تمام سعيمو ميكنم زود به زود آپ كنم:)
__________________چندروزي از اون شب گذشته بود جين تو اين چند روز سعي ميكرد مثل قبل به تهيونگ بي اهميت باشه اما چندان موفق نبود!
از وقتي اون بحث بينشون پيش اومده بود زياد خونه نميرفتو مشغول حل پرونده بودو تو طول روز فقط تهيونگو تو كافه اي كه نزديك ايسگاه پليسي كه توش مستقر بود ميديد، شبا انقدر دير خونه ميرفت كه موفق به ديدن تهيونگ نميشد، تو اين چندروز تمام تلاششو كرده بود تا با حسي كه درونش ايجاد شده كنار بياد!
دلش براي قيافه مظلوم تهيونگ و صداي لطيفش تنگ شده بودو تنها چيزي كه ميخواست يك بغل گرم از خرس كوچولوش بود..
اما از سر لج بازي جفتشون جز نگاه كردنش از دور چيزي نصيبش نميشد.
تهيونگم خودشو با درساي دانشگاهشو كار تو كافه مشغول كرده بود، شبام قبل اينكه جين به خونه بياد از خستگي خوابش ميبرد و نميتونست ببينتش، هر از چندگاهي به اين فكر ميكرد كه دعواي اون شبشون تقصير اون بوده و ميخواست با گرفتن يك كافي براي معذرت خواهي به ديدن جين بره اما ي چيزي تو درونش مانعش ميشد، تهيونگ دليل اين همه خشم جينو نميدونست و يكم باعث گيج شدنش شده بود..
پيشبند مشكيشو دور كمرش بستو از رختكن بيرون اومدو پشت كپيشخون ايستاد، مشغول سفارشگيري شده بود.
امروز روز تعطيل بودو كافه نسبتا شلوغ بود، تهيونگ با سرشلوغي سفارش مشتريارو ميگرفت، جونده همكار تهيونگم مشغول تميز كردن ميز هاي كثيف بودو سفارش هارو براي مشتريا ميبرد.
جونده با ديدن سوكجين كه ته كافه رو يك ميز دو نفره لبه پنجره نشسته و به يك جا خيره شده سمتش رفتو وقتي نگاه جينو دنبال كرد به پسر خرسيش رسيدو با متوجه شدن حس عشقو محبتي كه از نگاه جين به تهيونگ سرازير ميشد لبخند محوي زدو تعظيم كوتاهي كرد.
ج(جونده):جناب كيم خيلي وقته اينجا نشستيد،نميخواييد چيزي براتون بيارم؟
جونده در حالي اينو ميگفت كه جين تا الان دوتا آمريكانو و كيك تلخ شكلاتيشو تموم كرده بودو با يك شيرقهوه جايگزينشون كرده بود، مشغول خوردن دونات كارامل دارش بود.
جين:فك نميكنم ديگ جا داشته باشم.
درحالي كه چشماشو به تهيونگ دوخته بود زمزمه كرد
جونده با حالتي كه جين داشت خنديدو سرشو تكون داد
ج:اگه چيزي نياز داشتيد خبرم كنيد
جين:فقط لطفا..
جونده نزاشت حرفش تموم بشه و جوري كه انگار اين جمله رو حفظ بود تكرار كرد
ج:تهيونگ متوجه اومدنم نشه
جين نگاهشو به جونده دادو لبخند محوي از رو خجالت زد، انگار تو اين مدت كه براي ديدن يواشكي تهيونگ به كافه ميومد زيادي سختگيري كرده بود!
جين:ممنونم!
جونده لبخند گرمي زدو با تعظيم كوتاهي سمته ميز ديگ اي رفت، جين نفس عميقي كشيدو نگاهشو دوباره به پسر خرسيش دادو با ديدن ژانگ ووبين رئيس جوون و خوشتيپ كافه كنار تهيونگ اخم ريزي بين ابروهاشت نشستو منو كافه رو جلو صورتش گرفتو تو اون شلوغي سعي كرد متوجه حرفايي كه بينشون ردوبدل ميشه بشه!
اما موفق به شنيدن حتي يك كلمه نشده بودو اين باعث به وجود اومدن عصبانيت شديدي تو وجودش شده بود.
از جاش بلند شدو همونجوري كه منوي كافه رو جلو صورتش گرفته بود پشت گلدون بزرگ وسط كافه قايم شدو نگاه تيزشو به ژانگ ووبين داده بودو با حرص نگاهش ميكرد.
جين:الان حتما ميخواي بگي تيپ ايده آلت اين غول پيكره؟! اصلا فكرشو نميكردم انقدر بد سليقه باشي كيم تهيونگ! اين پسره مثلا چي داره؟! قد بلند؟!
نگاه قدش كرد كه مطمئنا بالاي ١٨٥ بودو تو گلوش خنديدو دوباره به حرف زدن با خودش ادامه داد.
جين: حالا شايد قدش بلند باشه اما..
با ديدن هيكل ورزيده و ورزشكارو پوست سفيدو بي نقص ووبين ، حرفش تو دهنش موندو سعي كرد ادامه نده. سرشو سمت ديگ كافه چرخوندو با ديدن پسر بچه كوچيكي كه با دهن باز به جين خيره شده بود لبخند مصنوعي زدو براي پسر بچه دست تكون دادو ي نگاه به موقعيتش كردو سريع سيخ وايساد.
با ديدن خنده تهيونگ تمام بدنش از عصبانيت گور گرفتو منوي كافه رو رو ميزي كه كنارش بود گذاشتو با چك كردن لباساش كه شامل ي بافت يقه اسكي مشكي با جين مشكي كت بلند نسكافه اي ميشد. سمته تهيونگ قدم برداشتو دستاشو داخل كتش كردو رو به روي پيشخون ايستاد، تهيونگ با ديدن سوكجين از تعجب چشماي كشيدش گرد شدو قلبش شروع به ضربه هاي شديد وسط قفسه سينش كرد.
انگار تازه متوجه اين شده بود كه چقدر دلش براي سوكجين تنگ شده!
جين با پوزخندي كه رو لباش نقش بسته بود نگاه عصبيشو به ووبين داده بودو بعد از صاف كردن گلوش شروع به صحبت كرد.
جين:چهارتا آمريكانو!
تهيونگ كه ديد از طرف جين اصلا مورد استقبال قرار نگرفته ايستادن قلبشو حس كردو لبخند محوي كه بخاطر جين رو لباش نقش بسته بود از بين رفت.
ته:همين؟
جين فقط سرشو تكون دادو نگاه سردشو رو تهيونگ قفل كرد، بيشتر از هر وقت ديگه اي ميخواست دستاي ظريف پسر جلوشو تو دستاش بگيره با خودش از اين كافه لعنتي بيرون بكشه تو آغوش گرم و بزرگش غرقش كنه بلكه كمي از دلتنگيش رفع بشه.
تهيونگ اروم سرشو تكون دادو مشغول اماده كردن قهوه ها شد.
ووبين: چيشده امروز خودتون اومديد؟ معمولا سربازاتون براي گرفتن قهوه به اينجا ميان.
جين:شرط بندي! من باختم و الان اينجام
ووبين:اوه سر چي شرط بسته بوديد؟
جين پوزخند عميقي زدو سرشو سمته ووبين برگردوند
جين:بچه ها ميگفتن من آدم صبوري نيستم دهن ي پسر جوون خوشتيپه پاستوريزه رو پر خون ميكنم اما من گفتم ميتونم خودمو كنترل كنم دهنشو پر خون نميكنم اما انگار بر عكس سنم كه بالا ميره صبرم پايين مياد!
دوباره نگاه خيرشو به تهيونگ كه دور از جينو ووبين مشغول درست كردن قهوه بود داد، ووبين كه انگار تهديد سر بسته جينو گرفته بود تو گلوش خنديدو سرشو تكون داد.
ووبين:تهيونگ اگه كمك خواستي دوباره ، من تو اتاقمم، اقاي كيم خوشحال شدم ديدمتون
پوزخند كمرنگي زدو با تعظيم كوتاهي سمته اتاقش رفت، تهيونگ قهوه هارو تو كارتون مخصوص بيرون بر گذاشتو رو پيشخون جلوي جين قرار داد.
جين كارت بانكيشو سمت تهيونگ گرفتو با حرصو حسادتي كه سعي ميكرد پنهانش كنه آروم زمزمه كرد
جين:هومم تيپ ايده آلت اينه؟!
دستشو رو پيشخون گذاشتو بهش تكيه دادو پوزخند كمرنگي زد
تهيونگ با چشماي سوالي نگاه جين كردو مشغول حساب كردن پول قهوه ها شد.
ته:كي؟
جين:رئيست!
تهيونگ چشماش گرد شدو نگاه جين كرد
ته:يااا خودت داري ميگي رئيست.
جين:خب؟! رئيسا جزو تيپ ايده آلت حساب نميشن؟
ته: اون فقط رئيسمه همين!
جين:چرا؟! خوب چيزيه! مطمئنا درمانتو با اين شروع كني دو روزه اوكيي
ته:سوكجين! گفتم اقاي ژانگ فقط رئيسمه
جين:عي بابا خجالت ميكشي بزار من برم بهش بگم!
سمته اتاق ووبين نيم خيز شد كه با گره شدن دست تهيونگ دور بازوهاش تو جاش ايستادو لبخند محوي زد
ته:جين اذيتم نكن..گفتم كه به خودم بسپار اين موضوعرو
سوكجين نفس عميقي كشيدو سرشو تكون داد با برداشتن جعبه قهوه ها گرفتن كارتش سرشو تكون داد
جين: موفق باشي!
بدون حرف ديگه اي از كافه بيرون رفت، قلب جين ناراحت بود كه انتخاب تهيونگ نبودو با هر بار يادآوريش زخم بيشتري به خودش ميزد.
تهيونگ با رفتن سوكجين لب پايينشو بين دندوناش گرفتو دستشو تو پشت موهاش فرو كردو بهمشون زد.
با ديدن جين انگار قلبش يكم آروم گرفته بود، حتي فكرشم نميكرد جين به كافشون بياد قافل از اينكه نميدونست جين براي هر روز ديدنش خودشو به چه آبو آتيشي نميزنه...
YOU ARE READING
ɪɴ ᴛʜᴇ ᴘᴀꜱᴛ☠🥀
Fanfictionᴄᴏᴜᴘʟᴇ: ᴊɪɴᴛᴀᴇ , ʏᴏᴏɴᴍɪɴ,ɴᴀᴍᴊɪɴ . . ɢᴇɴʀᴇ: ꜱᴍᴜᴛ , ʀᴏᴍᴀɴᴄ , ᴛᴀᴊᴀᴠᴏᴢ, ꜱᴀᴅ . . وضعیت آپ: نامعلوم . ..من دیگ شاد نیستم ، دیگ شاد زندگی نمیکنم ، فقط زندگی میکنم تا تمومش کنم .. اره از تهیونگ و زندگی 9 سال پیش دیگ اثری نیست . نزاشتن ازش اثری بمونه ...