ɪɴ ᴛʜᴇ ᴘᴀꜱᴛ☠🥀"EP.16"

637 105 33
                                    

نصف شبی اتک زدم 😎✨
وقتی که شما خوابید رایتر بیداره 😂👐🏻
این پارتو خیلی دوست دارم خودم و اینکه لطفا لذت ببرید 🌹🤍
--------------------
چندروزی میشد که وانمود میکردن باهم قرار میزارن، برای تمام بچه ها چیز عجیبی بود که جین بعد اون همه سال رل زده باشه اونم با تهیونگ
و برای جیمین که خوب تهیونگو میشناخت عجیب تر بود که چجوری عاشق شده بدون اینکه چیزی به جیمین بگه...
جیم:یکم ناگهانی بود
ته:میدونم اما تو زندگی من همه چی ناگهانیه
جیمین پشت میز کافه نشستو نفسشو بیرون داد
جیم:باید باهات صحبت کنم
ته: هیونگ الان شیفت منه میتونیم بعدا انجامش بدیم
جیمین نگاهی به محیط شلوغ کافه انداختو سرشو تکون داد.
جیم: باشه عصر تو دانشگاه میبینمت
تهیونگ لبخند محوی زدو تعظیم کوتاهی کرد . بعد از رفتن جیمین نفس راحتی کشیدو مشغول کار تو کافه شد.
.
.
.
جین لباس فرمشو تنش کردو روبه آینه قدی رختکن ایستاد.
جین: باید اون فلشو پیدا کنیم
تمام تجهیزاتشو برداشتو رو به نامجون کرد
نام:من پسره رو گیر میارم تو میتونی بگردی
جین سرشو تکون دادو همراه نامجون از ایسگاه پلیس خارج شدن ، سوار ماشین نامجون شدنو سمته خونه مظنون راه افتادن.
نام: فلشو لای کتاب گذاشته بود بابد دنبال کتاب باشی
جین:ممکنه تو خونش نباشه؟
نام: با اطلاعات جدیدی که به دستم رسیده جز خونه جایی نرفته
جین: بچه ها چجوری پیدا نکردن؟
نام: نمیدونم بنظرم باهوش تر از این حرفاس
جین: فکر نمیکنم داخل خونه گذاشته باشه
نام: چرا؟
جین: اگه تو خونه بود تیم تجسس دو پیداش میکرد،قبل اینکه وارد خونه بشه ی جای دیگم رفته... به هوپ خبر بده
نامجون سرشو تکون دادو سرعتشو بیشتر کرد...
بعد چندساعت گشتنو زیرو رو کردن خونه هیچی نتونستن پیدا کنن ، نامجون مشغول بازجویی مخفیانه با مظنون کانگ شده بود.
نام: چرا باهاش ملاقات داشتی؟
کانگ: چرا دوباره دارید بازجویی میکنید؟
نام: چون تو هنوز مظنونی و شاید ی شاهد خوبم باشی
کانگ: من چیزی نمیدونم
نام: کتابی که تو دستت پیدا شده اینو نمیگه
کانگ: همکارات نتونستن پیداش کنن. هنوز دنبالشی؟
نام: کجا گذاشتی؟ ی فلش تو اون کتاب جاسازی شده
کانگ: من از چیزی خبر ندارم و نمیدونم اون رفیق عوضیم چه غلطایی میکرد، فقط به من زنگ زد با عجله اون کتابو بهم داد ازم خواست پنهانش کنم، من اون شب مست بودم و یادم نیست کجا قایمش کردم و وقتی هوشیار شدم خبر مرگشو شنیدم 
نام: تو بعد اون ملاقات ی راست وارد خونت شدی!
کانگ: نمیدونم از اون روز چیز زیادی یادم نیست
نام: کجا قرار گذاشتید؟
....
.
.
.
جین نگاهی به ساعت دور مچش انداختو کلافه وسایل تو دستشو رو زمین پرت کرد
جین: بیا بریم چیزی پیدا نکردم
نام: تو برو من یکم کار دارم
جین نفسشو بیرون دادو دستشو داخل موهاش کرد،سرشو تکون داد
جین: ماشینو میبرم
بدون اینکه جوابی از نام بگیره سوئیچ ماشینو برداشتو سوار ماشین شدو راه افتاد

ɪɴ ᴛʜᴇ ᴘᴀꜱᴛ☠🥀Donde viven las historias. Descúbrelo ahora