ɪɴ ᴛʜᴇ ᴘᴀꜱᴛ☠🥀"EP.3"

882 147 26
                                    

اینم پارتی ک قولشو داده بودم 😃
بخونید و حال کنید...❤
.

.
.
.
امروز باید برم دانشگاه و کارای ثبت نامم و انجام بدم ، دیشب از خستگی زیاد بعد از حموم رو تخت ولو شدم و اصلا نفهمیدم ک کی خوابم برده حتی برای شامم از خواب بیدار نشدم‌ ، بعد از شستن دست و صورتم و مسواک زدن ی دونه هودیه مشکی و با ی شلوار جین مشکی از تو چمدون برداشتم و بعد از پوشیدن لباسام کتونیه مشکیم و پوشیدم و با برداشتن کولم از اتاق خارج شدم ب پذیرش مسافرخونه گفتم صبحونم و بیرون میخورم و بعد از تحویل دادن کلید اتاقم از مسافرخونه خارج شدم هوا از دیروز یکم گرم تر بود ولی هنوز باعث کردن دستات تو جیبت و قرمز شدن نوک بینیت میشه . پیرزنی ک تو مسافرخونه کار میکرد بهم گفت دوتا کوچه بالاتر ی ایسگاه اتوبوس هست و من میتونم با سوار شدنش مستقیم ب دانشگاه برسم .. همونطور ک دستم تو جیب شلوارم بود اروم تو کوچه ی ساکتی ک با خورد شدن برگا زیر پای من موسیقی قشنگی پیدا کرده بود راه میرفتم با دیدن ایسگاه اتوبوس نفس عمیقی کشیدم و سمت ایسگاه حرکت کردم و رو صندلی منتظر اتوبوس نشستم از تو کولم هدفنم و در اوردم و روی گوشم تنظیم کردم و کلاهم و رو سرم انداختم .
بعد از چند دقیقه اتوبوس اومد و با ، باز شدن در واردش شدم و رو یکی از صندلی های تک نفره کنار پنجره نشستم و سرم و ب پنجره تکیه دادم ب بیرون خیره شدم ، خواننده همینطور تو گوش من اهنگ میخوندو من غرق در نگاه کردن شهرم شده بودم حالا ک دارم بهش فک میکنم واقعا دلم براش تنگ شده بود هرچی باشه نه سال زندگی کردن تو کشور غریب واقعا سخته .
با ایستادن اتوبوس هندزفری و از گوشم دراوردم و با دقت تر ب ساختمون پر عظمت جلوم نگاه کردم ساختمون بسیار بزرگی بود..‌از اتوبوس پیاده شدم و جلوی در ورودیه دانشگاه وایسادم . واو واقعا خیلی خیلی بزرگه چند تا ساختمون تو ی زمین چندین هکتاری محوطه ی دانشگاه خیلی زیبا بود و با درختا و گلای خیلی زیبا و خوش رنگی تزئین شده بود . نفس عمیقی کشیدم و اولین قدم و برای زندگی جدیدم برداشتم ...
.
.
.
.
تو اتاق رئیس دانشگاه منتظر نشسته بودم با چشمام با دقت کامل اتاقشو رصد کردم اتاق خیلی شیکی بود کاملا معلومه ک اقای خوش سلیقه ایه .. با باز شدن در از جام بلند شدم و با دیدن رئیس تعظیم کوتاهی کردم
+سلام .. کیم تهیونگ هستم
با لبخند اومد جلوم وایساد و دستش و جلوم دراز کرد
×تهیونگ .. کیم تهیونگ..
قیافش تو فکر رفت و بعد از چند ثانیه
×اوه .. تهیووونگ همون پسر نابغه ک از امریکا انتقالی گرفتع
با تعجب ب رفتارش نگاه کردم بهش نمیخوره رئیس ی دانشگاه ب این بزرگی باشه خیلی ادم راحتیه . سرم و یکم کج کردم و با قیافه خنثم بهش نگاه کردم
+اامم ، فک کنم بعله
ب دست دراز شدش نگاه کردم و من متوجه شدم هنوز ب عکس العملش پاسخی ندادم پس سری دستم و جلو بردم و دستش و گرفتم و اروم تکون دادم .. لبخندش بیشتر شدو با دستش زد رو شونم و من یکم لرزیدم و خودمو عقب کشیدم فقط چند نفر تو زندگیم هستند ک میتونن بهم دست بزنن دوست صمیمیم ، اقای جو ، با خودم ..با رفتارم تونستم تعجب و تو نگاهش ببینم دستش و عقب کشید و با دوباره ساختن لبخند رو صورتش سمت میزش رفت و پشت میزش رو صندلی نشست ، من هنوز بخاطر برخورد دستش ب بدنم ب حالت نرمالم برنگشته بودم و سرجام خشکم زده بود
×خب ..کارای ثبت نامت تقریبا امادس و میتونی از هفته دیگ سرکلاسا حضور پیدا کنی
اروم سرم و تکون دادم
×اقای کیم میتونید روزا و ساعتای کلاستو با برنامه ک خودت میخوای انتخاب کنی .
+اوه .. بعله میدونم
×خوبه .‌. راستی محل زندگیت ب دانشگاه نزدیکه؟ رفت و امدت ک سخت نیست؟
+ام .. خب اقای ..
کمی مکث کردم
×لی هستم .. لی مین سون
+خب اقای لی من هنوز جای برای موندن ندارم
×اوه واقعا پس الان ..؟
+تو مسافرخونه میمونم تا بتونم ی جای مناسب پیدا کنم
تلفن رو میزش و برداشت و روی گوشش قرار داد
×پارک و خبر کنید بیاد تو اتاقم
گوشی رو سر جاش گذاشت و رو ب من کرد
×تهیونگ دانشگاه ما خوابگاه های خوبی داره اگ بخوای میتونی ی اتاق برای خودت بگیری .. اینجوری مطمئنا واسه کلاستم دیر نمیرسی
با حرف اخرش ی خنده ریزی کرد و با باز شدن در اتاق چشاش و از رو من برداشت و با همون خنده صحبت کرد
×آا .. پارک خوش اومدی بیا داخل *رو ب من کرد* پارک میتونه کمک کنه
سرم و برگردوندم و با جسه ی ریز پسری مواجه شدم نفسم بند اومد از بالا تا پایین پسر و نگاه کردم تا مطمئن بشم. این چشما برام خیلی آشناس .. دماغ کوچولوش، لبای قلوه ای بزرگ و سرخش ، لپای تپل و بامزش ، چشمای بزرگ و پف دارش .. حتی نگاهشم همونه، مهربون و با حاله ای از شادی این خودشه .. من پیداش کردم حتی قبل از اینک شروع ب گشتنش بکنم پیداش کردم من بهترین ادم زندگیم و پیدا کردم

ɪɴ ᴛʜᴇ ᴘᴀꜱᴛ☠🥀حيث تعيش القصص. اكتشف الآن