عاااانیووووونگ*^*
بعد از ی تاخیر کبیررررررر بلخره اومدم
واقعا معذرت میخوام بخاطره مشکلات ریلو عملی ک انجام دادم نمیتونستم بنویسم :)
دلم خیلی براااتون تنگ شده ㅠ-ㅠ
امیدوارم از این پارت لذت ببرید😍
با اتکی ک دیشب بیگ هیت ب هممون زد چه میکنید؟
منم گفتم امروز بهتون اتک بزنم یاح یاح😂😎😈
________________________
..
.
.
.
.
.
."Taehyung"
جین: ی دونه آیس امریکانو لطفا
همونطور ک گیج نگاش میکردم تو دلم ب خودم فوش میدادم. چرا هرجا ک من هستم اینم هست؟!
با دیدنش استرس تمام وجودمو فرا میگیره منو دستپاچه میکنه..لنتی!
ج:ساده؟
جین: بله لطفا..
ج:تا چند ثانیه دیگ امادس آقا
جونده تعظیم کوتاهی بهش کردو سمته دیگ پیشخوان قدم برداشت مشغول درست کردن آیس آمریکانو شد
جین:اینجا کار میکنی؟
چندثانیه گیج نگاهش کردم زود ب خودم اومدم سرمو چندبار بالا پایین کردم
ته: تازه استخدام شدم
جین: چقد خوش شانسی!!
ته: برای چی؟
جین: خب این کافه پاتوقه بچه های کلانتریه ماس..یعنی هرروز کلی پلیس جذاب میبینی ک گله سرسبدشون الان جلوت وایساده :)
ابروهام بالا رفت. جالبه..کلی پلیس برای خرید قهوشون ب اینجا میان منم باید بهشون خدمت کنم، چی از این بهتر؟..
چشام یهو درشت شد با تعجب دهن باز نگاهش کردم
ته: تو..تو..پلیسی؟؟؟
پوزخند کوتاهی زدو همونطور ک قهوشو از رو پیشخوان برمیداشت نگاهم کرد.
جین: فک میکردم رفیقت بهت گفته باشه!
ته: عااا خب..فک کنم فرصتش نشد ک بگه
یکم از قهوش تست کردو مثل هر دفعه ک دیدمش خیلی جدی نگاهم کرد
جین: تو دعوت نیستی؟
ته: کجا؟
جین: خونه یون و مین!
با شنیدن حرفش برق از سه فازم پرید...
من کاملا اینو فراموش کرده بودم ، قرار بود برای کمکش برم. هووف ..تند از پشت پیشخوان در اومدم جین مشغول حساب کردن قهوش بود.
دستمو برای جونده تکون دادم از کافه بیرون اومدم جین پشت من از کافه خارج شد..
جین: تهیژونگ
سمته خیابون قدم برمیداشتم ک با صدا کردن اسمم سرمو برگردوندم..
ته: با منی؟
جین: تهژونگ دیگ ای میبینی؟
ته: عام من تهیونگم
شونشو بیخیال بالا انداخت..
جین: حالاهرچی "و" یا "ژ"
با انگشتش خیلی مغرورانه ب ماشین مدل بالاش اشاره کرد پوزخند همیشگیشو زد
جین: بهتر از پیاده روی نیس؟
نگاهی ب ماشینش کردم چندقدم سمتش برداشتم..صادقانه بهتر از پیادرویه من میخوام زودتر ب خونه جیمین برسم ازش بخاطره تاخیرم معذرت خواهی کنم ، اگ کاری مونده باشه کمکش کنم!
سمته ماشین رفتمو درو باز کردم صندلی کناریه راننده نشستم کمربندمو بستم جین بعد من پشته رول نشستو راه افتاد ..هوا کم کم داره تاریک میشه.
جین: چندسال با جیمین رفیقی؟
نگاهمو از بیرون گرفتمو سمته جین برگردوندم
ته: از بچگی
جین مشغول رانندگی بود کل حواسشو به جاده داده بود. تو همون حالت گفت
جین: برای پیدا کردنت ازم کمک خواست بوده
ته: جیمین؟
نفسمو بیرون دادمو دوباره سرمو سمت مخالف برگردوندم مشغول تماشای بیرون شدم..
معلوم نیست جیمین چقد بخاطره من سختی کشیده!
جین:آره..ولی خب من بخاطره پرونده هایی ک تو دستم داشتم نتونستم کمکش کنم، البته با یکی از دوستام اشناش کردم..اما انگار اونم زیاد نتونسته کمکی بکنه
لبخند کمرنگی زدمو دستگیره درو تو دستم فشردم
ته:الان دیگ اینجام..هیچوقتم دیگ تنهاش نمیزارم
جین:خوبه
ته: میشه جلو خشکشویی صبر کنی؟
جین: برای چی؟
ته: لباس کوکو باید بگیرم
سرشو تکون دادو بعد چند مین جلو خشکشویی پارک کرد. بعد تحویل گرفتن لباسای کوک دوباره سوار ماشین شدم. سمته خونه راه افتادیم سکوت سنگینی بینمون فرا گرفته بود ، خب میتونم بگم خوبه ک جین آهنگ ملایمی تو ماشین گذاشته وگرنه صدای نفسای من ک ، کنارش از استرس ب شمارش افتاده واقعا آبرو ببره..
بعد ده مین جلوی خونه پارک کردو از ماشین پیاده شدم سمته اسانسور حرکت کردیم.
نگاه های سنگینشو میتونم رو خودم حس کنم..حتی قورت دادن آب دهنم برام سخت شده!چرا این پسر انقد اطرافیانشو معذب میکنه؟!!!
جین:ته..
صدای جین با زنگ اعلام باز شدن دره اسانسور قابل شنیدن نبود، با باز شدن دره اسانسور فرصت ندادمو سریع پیاده شدم زنگ درو فشار دادم، حتی یک ثانیه دیگ نمیخوام باهاش تنها باشم
جیمین درو باز کرد
جین و ته:سلام
جیم: شما دوتا باهم چیکار میکنید؟
از جلوی در کنار رفت تا منو جین وارد خونه بشیم لبخندی بهش زدمو وارد خونه شدم با دیدن بچه ها سلام ارومی کردم سمتشون قدم برداشتم.
.
.
.
.
.
"Jin"
VOUS LISEZ
ɪɴ ᴛʜᴇ ᴘᴀꜱᴛ☠🥀
Fanfictionᴄᴏᴜᴘʟᴇ: ᴊɪɴᴛᴀᴇ , ʏᴏᴏɴᴍɪɴ,ɴᴀᴍᴊɪɴ . . ɢᴇɴʀᴇ: ꜱᴍᴜᴛ , ʀᴏᴍᴀɴᴄ , ᴛᴀᴊᴀᴠᴏᴢ, ꜱᴀᴅ . . وضعیت آپ: نامعلوم . ..من دیگ شاد نیستم ، دیگ شاد زندگی نمیکنم ، فقط زندگی میکنم تا تمومش کنم .. اره از تهیونگ و زندگی 9 سال پیش دیگ اثری نیست . نزاشتن ازش اثری بمونه ...