خب خب عاااانیوووونگ*^*
یورا دوباره کامبک داد 😎
امیدوارم لذت ببرید♡"Taehyung"
.
.
(ساعت: 12..خوابگاه دانشگاه)وارده اتاق میشم..همه جا بهم ریخته لباسا وسط اتاق پخش و پلا شدن دره چمدونم که رو تختم قرار داره و تا آخر بازِ نفسمو میدم بیرون وارد اتاق میشم درو اروم پشتم میبندم.
من هنوز وسایلمو نچیدم ب نظرم این خیلی شلخته میاد هرچی سریعتر باید اینجارو تمیز کنم تا بتونم به کارایه دیگم ک برنامه ریزی کردم برسم.
رو تخت میشینمو گوشیمو از جیبم درمیارم ب لیست برنامه هام نگاهی میندازم من باید کارایی ک انجام دادمو تیک بزنم تا بفهمم دقیقا کجایه کارم..!
1 .پیدا کردن جا واسه خواب✔︎
2 .پیدا کردن ی شغل برای زنده موندن
3 .رفتن ب دانشگاه و کارای ثبت نام و انجام دادن✔︎
4 .پیدا کردن بهترین دوستم ✔︎
5 .سعی کن تمام این چهارخونه ها تیک بخوره:)
خب انگار فقط باید ی شغل خوب پیدا کنم من چندجا رو زیر نظر دارم امیدوارم بتونم موفق بشم تا بتونم استخدامم کنن.
گوشیمو رو میز کنار تختم گذاشتمو از رو تخت بلند شدم لباسامو از رو زمین تو بغلم مچاله کردم رو تخت انداختم در کمد کوچیکی ک انتهای اتاق گذاشته بودن رو باز کردم. خوشبختانه توی کمد ب اندازه کافی چوب لباسی برای اویز کردن لباسام هست..
لباسامو دونه دونه و مرتب داخل کمد گذاشتم دره کمدو بستم. تمامی کتاب و دفترایه درسیمو تو کتاب خونه کوچیکی ک بالایه میز مطالعم ک کناره کمد لباسام بود گذاشتم همه این کارا نیم ساعت از وقتمو گرفت من کاملا عرق کردم الان نیاز ب ی دوش اب گرم دارم .
جلو آینه ک روی دره کمد نسب شده بود وایسادمو ب خودم نگاه کردم..هنوز لباسایه جونگ کوک رو از تنم در نیاوردم و این فاجعه اس!!!
من حق ندارم انقد از وسایل دیگران استفاده کنم تیشرتمو دراوردمو بدن لختم نمایان میشه نفس عمیق میکشمو خودمو ب آینه بیشتر نزدیک میکنم سعی میکنم تا بتونم کمرمو نگاه کنم .
انگشت اشارمو رو زخم هایی ک رو بدنم از گذشته مونده کشیدم...با اینک این زخم ها ترمیم شدن اما من هنوز سوزششونو حس میکنم ، این زخم ها یاداوره تموم اتفاقات گذشته من هستن..
شلواره جانگ کوکو در میارم الان فقط ی باکسر مشکی تنم هست . لباسایه جانگ کوکو ب نزدیک ترین خشکشویی نزدیک ب خوابگاه باید ببرم..
وارده حموم میشم .
حموم مربع شکله ی گوشش ی وان کوچیک قرار گرفته پایین و کناره راست وان ب دیوار چسبیده و بالای وان ی فضایه خالی هست سمت چپ وان ی دوش و چندتا قفسه همراه آینه هست
دوش حمومو باز میکنم آبو تنظیم میکنم بعد چند دقیقه تموم فضایه حموم رو بخار میگیره ، دستمو زیره دوش میبرم آب با فشار ب کف دستم کوبیده میشه ، اروم زیره دوش میرم فشار آب رو شونه هامو پشته گردنم زده میشه جایی ک من تمام سعیمو میکنم تا پاکش کنم اما امکان ناپذیره...
*
*
*
***فلش بک (12 سالگی تهیونگ)***
قرارمون ساعت پنج عصر من باید تو پارک مرکزی محلمون باشم. میشینم رو تختم دستمو توی موهام فرو میکنمو میدم عقب، با شنیدن صدای در اتاقم از جام میپرم سیخ وایمیستم
YOU ARE READING
ɪɴ ᴛʜᴇ ᴘᴀꜱᴛ☠🥀
Fanfictionᴄᴏᴜᴘʟᴇ: ᴊɪɴᴛᴀᴇ , ʏᴏᴏɴᴍɪɴ,ɴᴀᴍᴊɪɴ . . ɢᴇɴʀᴇ: ꜱᴍᴜᴛ , ʀᴏᴍᴀɴᴄ , ᴛᴀᴊᴀᴠᴏᴢ, ꜱᴀᴅ . . وضعیت آپ: نامعلوم . ..من دیگ شاد نیستم ، دیگ شاد زندگی نمیکنم ، فقط زندگی میکنم تا تمومش کنم .. اره از تهیونگ و زندگی 9 سال پیش دیگ اثری نیست . نزاشتن ازش اثری بمونه ...