امیدوارم دوست داشته باشید..♡
________________________________________
جمین آروم تر شده بود، اما هنوز خشم و ناراحتی توی چشماش دیده میشد.
بیشتر اعضا اونجا بودن اما کسی حرفی نمیزد، همین باعث بوجود اومدن جو سنگینی شده بود و اوضاع برای جیسونگ سخت تر میشد.پس چرا سردرد لعنتیش تموم نمیشد؟!
سرشو انداخته بود پایین و سعی میکرد ارتباط چشمی با کسی برقرار نکنه.
بالاخره تیونگ سکوت سنگینو شکست:نمیتونی تنها اونم بدون اجازه واسه مدت زیادی بیرون باشی،دیدم چجوری قایمکی اومدی..
جیسونگ وسط حرفش پرید،میدونست نباید اینکارو کنه اما درد کلافش کرده بود و میخواست هرچه زودتر خلاص بشه از این بازجویی.
جیسونگ:با منیجر بودم،بعدشم به چنلو خبر دادم.
به چشمای تیونگ زل زد،هرچند سخت بود اما باید تلاشش رو میکرد که حرفش قابل باور باشه.
جیسونگ:باور کن ضروری بود،باید میرفتم پیش دوستم چون تو وضعیت خوبی نبود هیونگ.
متوجه شد تیونگ تا حدی باور کرده،اما با حرف چنلو همه چی خراب شد:تو که گفتی میری یه چیزی بخری!!
نفس جیسونگ بند اومد،لعنتی بهونه ای که به چنلو گفته بود و یادش رفته بود.
چشم غره غیرمحسوسی به چنلو رفت.سرشو بالا آورد و به تیونگ نگاهی انداخت،خبری از نگاه مهربون و ارومش نبود.
جیسونگ:اه..آره باید واسش یه چیزی میخریدم،اآخه...
با صدای داد جمین از جاش پرید:بسههه!!شوکه شد،جمین هیچوقت اینجوری سرش داد نزده بود و اینا همش به لطف اون جادوگر بود،حتی منیجرم خودشو کشیده بود کنار و کمکی به جیس نکرده بود.
جمین:جیسونگا اگه همینطوری بخوایی دروغ بگی تو دردسر میوفتی!!
جیسونگ نیشخند آرومی زد،جمین هیونگش نمیدونست اون الآنم توی دردسر دست و پا میزنه.
جانی که دید اوضاع از اون چیزی که فکر میکرد بدتره،مستاصل به تیونگ نگاه کرد.
تیونگ کلافه نفسشو پرت کرد،باید یه کاری میکرد.جمین عصبی بود و بقیه اعضا گیج شده بودن از طرفی جیسونگ حرف نمیزد.
گلوشو صاف کرد و کلماتو توی ذهنش چید،اما قبل از به زبون اوردنشون جیسونگ با لحن سردی زمزمه کرد:من راستشو گفتم،میتونید از منیجر بپرسید.
سرشو بالا آورد و نگاهی به بقیه انداخت:ببخشید سرم خیلی درد میکنه،باید بخوابم که بتونم برای تمرین فردا انرژی داشته باشم.بعد بدون اینکه به کسی مهلت حرف زدن بده بلند شد و سمت دسشویی رفت.
مارک دست جمینو که میخواست جیسونگو دنبال کنه گرفت.تیونگ شوکه شده بود و بقیه دهنشون باز مونده بود،جیسونگ آدم مودبی بود و حتی اگر دعوایی پیش میومد اون اولین نفر بود که سعی میکرد بقیرو آروم کنه،هیچکس انتظار همچین رفتاری و از جیس نداشت..
تیونگ از جاش بلند شد،اینطوری فایده نداشت،باید با منیجر صحبت میکرد،گذشتن از این مسئله که مشخص بود جیس دروغ میگه،کار درستی نبود.
تیونگ همرو سمت در هدایت کرد،اعضا با ناراحتی و ناامیدی از اتاق خارج شدن،در آخر نگاه نگران چنلو بود که به در دستشویی زل زده بود،چرا دوستش اینطوری شده بود؟!
جیسونگ ناراحت بود،تاحالا با هیونگاش اینطوری حرف نزده بود و همینطوری عصبانی بود چون نمیتونست بگه من اونی نیستم که مقصره.
وِی وی برگشته بودن چین و اعضای ۱۲۷ هم مشغول کارای خودشون بودن،بیشتر مثل استراحت یا وقفه بین کارشون بود و از این بابت خوشحال بودن چون واقعا به یک استراحت نیاز داشتن.
چند روز از اون ماجرا گذشته بود،تیونگ یا منیجر لیم صحبت کرده بود و همون حرفیو زد که جیسونگ گفته بود.
به نظر همه چیز درست میومد،پس این شک تیونگ واسه چی بود؟!!
تیونگ در این باره با جهیون صحبت کرده بود اما جهیون مثل تیونگ فکر نمیکرد.
جهیون:هی،باید به جیس اعتماد کنی،اگر منیجر لیم حرفشو تایید کرده پس جای نگرانی نیست دیگه.کمر درد جیسونگ بهتر شده بود،هرچند کبود شده بود.
باید به سالن تمرین میرفت.
بعد از دوساعت رقص بی وقفه همه روی زمین ولو شده بودن،اما طبق معمول هچان شیطنت میکرد و رنجونو اذیت میکرد.
نگاهش سمت جمین رفت،اونم به جیس زل زده بود،هنوزم بهش مشکوک بود،هرچند مارک سعی میکرد حواسشو پرت کنه.
هوفی کشید و خواست بلند بشه که صدای جنو رو کنار گوشش شنید:میخوای ماساژت بدم؟؟
جیس به چشمای مهربون و پاپی طور هیونگش نگاه کرد،چقدر خوب بود که اونو پیشش داشت.
لبخند زد و سرشو به نشونه تایید تکون داد._________________________________
سلام یوروبونن..😊
دوسش داشته باشید و همچنین ووت و کامنت یادتون نره💚
ممنونممم🤍
تا چپتر بعد،آنیو👋
YOU ARE READING
𝑯𝒊𝒅𝒅𝒆𝒏 𝒑𝒂𝒊𝒏
Fanfiction𝑻𝒚𝒑𝒊𝒏𝒈.. با چشمای گرد شده بخاطر ترس، به زن خیره شده بود،تقلا برای رهایی بی فایده بود.. مینا نیشخندی زد،سرشو نزدیک برد و کنار گوشش با لحنی ترسناک زمزمه کرد:میدونی عزیزم بعضی وقتا تو زندگی تنها چیزی که برات میمونه،انتخاب های سمی و زشت هستن.. قهق...