_اما هیونگ تو مطمئنی؟
جیسونگ با تردید از جمین پرسیدجمین به طرفش رفت و موهاشو لمس کرد و با لحن جدی زمزمه کرد
_این بهترین فرصته تا بتونیم با کمترین صدمه همه چیزو درست کنیم.
تیونگ روی تخت نشست و حرف جمین تایید کرد
_درسته یکم شرایطت بده اما فقط یکم دیگه باید تحمل کنی و اینکارو درست انجام بدیجیسونگ در سکوت بهشون نگاه کرد
باید قوی میموند، نمیخواست ادامه داشته باشه.دستاشو مشت کرد و بهشون نگاه کرد
_تلاشمو میکنم
جمین لبخند زد و چیزی از جیبش دراورد
_خب حالا باید اینو جاسازی کنیم.
..
منیجر در ماشین رو براش باز کرد و بعد پشت فرمون نشست
ماشین آروم حرکت میکرد و باعث میشد جیسونگ وقت بیشتری برای فکر کردن داشته باشه_آقای شیم!
منیجر سریع از توی آیینه بهش نگاه کرد، خیلی وقت بود باهاش حرف نزده بود
_بله؟
_بخاطر کارایی که مجبور شدی انجام بدی متاسفم!
منیجر شوکه چشماش گرد شد و بعد چند ثانیه خیس شدن چشماش رو حس کرد.
_در واقع من متاسفم، تو تقصیری نداشتی
من نباید اینکار رو انجام میدادم هرچقدر هم به ضررم بود، نباید..نباید..بغض توی گلوش اجازه بیشتر حرف زدن رو نمیداد
کسی که همه چیو بدتر کرده بود
کسی که باید جلوشو میگرفت، اون بود.جیسونگ لبخند کوتاهی زد
_درسته توام مقصر بودی اما خیلی فرقی با من نداشتی
آهی کشید و دستاشو به شلوارش کشید_الان بهتر میتونم شرایطو درک کنم
همینکه الان بهم کمک میکنید برای جبران گذشته کافیه!آقای شیم دستی به چشماش کشید، حالا مطمئن تر بود باید جبران میکرد، نباید اتفاق دیگه ای برای اون پسر می افتاد
سرشو تکون داد و دستاشو روی فرمون محکم کرد...
در واقع اولین بار بود که اینجا می اومد، تا حالا تو خونه ی شخصیش قرار نذاشته بودن و انگار مینا نمیخواست جیس اینجارو ببینه
پس چرا الان؟
نگاه سوالیشو به منیجر دوختآقای شیم هم شونه ای بالا انداخت و آروم لب زد
_برای منم سوال بود ولی..
با نگاه دلگرم کننده ای روبه جیس گفت_چیزی نیست فقط باید آروم باشی، خب؟
جیسونگ سری تکون داد
_آرومم.از ماشین پیاده شد و به طرف خونه ویلایی چندطبقه ی روبروش قدم برداست
..
YOU ARE READING
𝑯𝒊𝒅𝒅𝒆𝒏 𝒑𝒂𝒊𝒏
Fanfiction𝑻𝒚𝒑𝒊𝒏𝒈.. با چشمای گرد شده بخاطر ترس، به زن خیره شده بود،تقلا برای رهایی بی فایده بود.. مینا نیشخندی زد،سرشو نزدیک برد و کنار گوشش با لحنی ترسناک زمزمه کرد:میدونی عزیزم بعضی وقتا تو زندگی تنها چیزی که برات میمونه،انتخاب های سمی و زشت هستن.. قهق...