#forbidden_love
#part_9
#Miss_n
@J2fanfics چنل تلگرامم
(اگه میخواهید ادامه این داستان و داستان های دیگرو بخونید اونجا منتظرتونم😉)
___________________________اون روز بعد از اتمام تمرین تیر اندازی که جرد استعداد بالایی درش نشون داد زمان استراحت رسید.
"پدلکی عالی بودی...هدف گیری و تمرکزت فوقالعاده بود...تقریبا بغیر دوتا شلیک همرو به هدف زدی."
جرد به زور لبخندشو جمع کردو به جلو نگاه کرد و با یه صدای گیرا جواب جنسنو داد.
قربان، ممنونم قربان"
جنسنی سری تکون داد و با همون استایل همیشگی و دست هایی که پشت کمرش به هم قلاب کرده بود سراغ بقیه سربازها رفت تا نقاط ضعف و وقتشون رو بگه.
"سرباز موری تو هم خوب بودی فقط توی شلیک به اهداف پروازی و متحرک یکم میلنگی که اونم طبیعیه با تمرین درست میشه"
چد هم مثل جرد از جنسن تشکر کرد و بعد از دور شدن جنسن دست جردو کشیدو به سمت دوش راه افتادن چون جنسن بعد از نظر دادن همرو مرخص میکرد.
اولین نفری که تمرینشو تموم کرده بود و جنسن برخلاف میل درونی ازش تمجید کرده بود چون تمام اهدافشو زده بود تام ولینگ بود.
وقتی چد و جرد از شدت هیجان مشغول حرف زدن بودنو ازینکه جنسن ازشون راضی بوده میگفتن حواسشون به تام که زیر یکی از دوش ها با نگاهی پر از شرارت بهشون خیرا شده بود نبودن.
همینکه وارد حمام دسته جمعی پادگان شدن ولینگ که تمام لخت بود با جسارت و بدون هیچ خجالتی جلوشون ایستاد.
جرد و چد سرشونو چرخوندن تا ولینگو نبینن و هر کدوم سمت یه دوش رفتن.
جرد لرزه ای به اندامش افتاد ناخودآگاه استرس زیر پوستش خزیده بود و دلش میخواست دست چدو بگیره و باهم حمام کنن ولی خب این قطعا نشدنی بود.
وقتی جرد به سمت یکی از دوش ها رفتو پرده رو کشید چند دقیقه مکث کرد تا شاید ولینگ شرشو کم کنه.
وقتی اتفاقی نیفتاد و صدایی نشنید نفس حبس شدشو بیرون داد و دوش آب رو باز کرد.
از ترسش رو به پرده ایستاد ولی خب موقع شامپو زدن به موهاش چشماشو بست و از سنگینی نگاهی که کل بدنشو داشت برانداز میکرد باخبر نبود.
وقتی موهاشو شستو چشماشو باز کرد چنان هینی کشید که اکسیژن تو ریه هاش و صداش هم تو گلوش حبس شد.
برای لحظه ای حس کرد مغزش به بدنش فرمان نمیده و فلج شده چون نمیتونست ذره ای از جاش تکون بخوره.
ولینگ تو فاصله یک سانتی متری ازش ایستاده بود.
لخت درست مثل لحظه تولد جنین...
YOU ARE READING
Forbidden love ⛔
Fanfictionداستان عشق یک سرباز و فرمانده ارتش که حین جنگ همدیگرو میبینن ولی درست زمانی که همه مردم و خصوصا بقیه سربازها و ارتش از همجنسگرایی بیزارن.. آیا اونا میتونن از پس این همه نفرت و توطئه و تحقیر بر بیان؟؟ کانال تلگرام داستان های جی۲، وینسست من @J2fanfics