Part_15

62 4 0
                                    

#forbidden_love
#part_15
#Nilo0

توی راه بیمارستان چد که انگار خسته بود با دستاش چشماشو مالید و به ایان نگاه کرد.

"هوف فرمانده سا..‌"
"ایان صدام کن وقتایی که تو جنگ و تمرین نیستیم"

"باشه...ایان راستش جنسن شرایطش ثابته و دکتر خوشبینه که با چند روز استراحت بهتر میشه ولی این بهتر شدن به معنی ۱۰۰ درصد خوب شدن نیست و تقریبا یک ماه باید از جنگ خودداری کنه چون با چنتا حرکت سنگین ممکنه زخمش باز بشه و دوباره به ماهیچه ها و عضلات اون ناحیه آسیب برسونه البته اگر از دردش بگذریم...عملا حضورش هیچ سودی برای سربازها نداره پس فکنم تو از این به بعد جایگزینشی و خب جایگزین عالی هم هستی..
و جرد...خودت اونجا بودی و دیدی...دکتر میگه به فراموشی روان زاد دچار شده..
یه نوع فراموشیه که وقتی کسی از یه اتفاق خیلی ناراحته و یا خودشو مقصر میدونه ذهن به طور خودکار اون اتفاق رو فراموش می‌کنه ینی اون اتفاق پس ذهنش هست ولی فعلا توانایی به یاد آوردنشو نداره، چون جرد فکر میکنه اون باعث صدمه دیدن جنسن شده و عذاب وجدان داشته و خب من شدیدا براش نگرانم..اصلا اوضاع فیزیکی و روحیش خوب نیست"

"هوف هوووف...درست میشه چد ینی امیدوارم درست بشه....ینی باید اوضاع این دوتا درست بشه...لیاقت یه شرایط با آرامش نسبی رو دارن و امیدوارم جایگزین خوبی برای اکلز باشم"

مورگان در جریان تمام اطلاعات ریز و درشت اون روز بود و برای پسرهاش خیلی نگران بود، نمیدونست چه طوری باید اوضاع رو بهبود بده.

در اولین فرصت به دیدن جنسن و البته جردی که پیشش بود رفت.

وقتی وارد اتاق شد با دیدن صحنه رو به روش لبخند مهربونی زد.

جرد کنار جنسن روی تخت خوابیده بود و سرشو رو کتف جنسن گذاشته بود.

اول از دیدن این صحنه خوشحال شد ولی وقتی یاد شرایط جرد افتاد نگرانی از اینکه جرد قراره چه جوری از پس این اوضاع بربیاد مثل خوره به وجودش افتاد.

موهای جفتشونو ناز کرد و پیشونی هاشون رو بوسید و رفت تا با دکترهای هر کدومشون صحبت کنه.

جنسن با مسکن ها و رسیدگی هایی که بهش شده بود علائم حیاتیش رو به بهبود بود.

در اصل جز جای عمیق زخم و خون ریزی ای که سریعا کنترل شده بود جراحت جدی دیگه ای نداشت و طبق گفته دکتر باید به زودی بهوش میومد.

حال جرد چندان تعریفی نداشت به همین دلیل کل اون روز رو کنار جنسن خوابیده بود.

فردای اون روز جرد بیدار شده بود و مثل پروانه دور جنسنی که به هوش اومده بود میچرخید.

حال کلی جنسن خیلی بهتر شده بود ولی پهلوی راستش درد داشت خصوصا زمانی که تکون میخورد یا به خنده ها و شوخی های جرد می‌خندید و البته بخاطر تزریق مسکن ها خواب آلود و خسته بود.

Forbidden love ⛔Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon