برای خوندن ادامه همین فف و بقیه فف ها و وان شات های جی۲ و ویتسست و برادرانه به کانال تلگرامم بیاید. @J2fanfics آیدی کانال تلگرامم
___________________________________#forbidden_love
#part_12
#Nilo0۷ ساعت...
۷ ساعت از رفتن سربازها گذشته بود...
۷ ساعت از رفتن چد و جنسن گذشته بود...
۷ ساعت جهنمی برای جرد گذشته بود....چندین و چند پیام مخابره کرده بود و دستورهای مورگانو بهشون رسونده بود...
هربار که صدای مقطعه همراه با نفس نفس زدن جنسن یا ایان رو میشنید، صدای رگبار و انفجار و فریادهای جنسن و بقیرو میشنید، صدای ترس و وحشت و صدای خود مرگو میشنید، حس میکرد یه تیکه از قبلش کنده شده و قلبش کم کم داره خورد میشه و تکه هاش سقوط میکنن و این اتفاق اونقدری ادامه پیدا میکنه که دیگه چیزی از قلبش باقی نمیمونه.
جنگ، ترس، وحشت...
صدای زجه های سربازها، صدای التماس هاشون..
صدای تفنگ و تیراندازی و انفجاری که رعشه به ستون فقرات جرد مینداخت..
یکی گوشه پس زمینه صدای جنسن صدای ناله های پر دردش پیچیده بود.
التماس میکرد...اولش صدای التماس کمک بود و درد...
گذشت...صدای التماس بود برای اینکه یکی تموم کنه این دردو..
"ای...ان...دردش...ز...یاده...خلاصش...ک..."
صدای غمگین همراه با اشک و التماس جنسن بود..
خلاصش کن...خلاصش کن...جمله ای که تا انتهای روز تو گوش جرد پیچیده بود..
'اگه من از دور نمیتونم تحملش کنم جنسن به عنوان فرمانده کسی که مسئول جون اونهاست چه طوری داره تحمل میکنه؟'
"جرد...مورگان...اسلحه هامون...تم...م شده...جرد..."
نه نه نه....الان نه...اسلحه هاشون تموم شده و همون لحظه صدای جنسن توی صدای انفجار کرکننده ای خاموش شد...
گوشش سوت میکشید...
از این فاصله گوشش زنگ میزد...
'نزدیک گوش اونا منفجر شد..پس گوش اونا چی...
خدای من پس اونا چی؟'"جنسن...جنسن...فرمانده اکلز...فرمانده سامرهالدر...لعنتیییی...لعنتیییی...جواب بده...ی...یکی...لطفا...لطفا...ج...جواب بده.."
صدای هق هق و التماس خودش تو اتاق پیچیده بود...
دوید...با سرعت سمت اتاق مورگان دوید...
"ف...فرمانده...اس...اسلحه تموم کردن...انفجار بود...دیگه جنسن جواب نداد...هیشکی جواب نداد..."
جرد به طرز وحشتناکی داشت میلرزید..
یخ کرده بود...عرق سرد میریخت و سد اشک جلوی دیدشو گرفته بود...
YOU ARE READING
Forbidden love ⛔
Fanfictionداستان عشق یک سرباز و فرمانده ارتش که حین جنگ همدیگرو میبینن ولی درست زمانی که همه مردم و خصوصا بقیه سربازها و ارتش از همجنسگرایی بیزارن.. آیا اونا میتونن از پس این همه نفرت و توطئه و تحقیر بر بیان؟؟ کانال تلگرام داستان های جی۲، وینسست من @J2fanfics