پك سيلور،حياط ساختمان پك
تهيونگ با اخم سمت آلفا حركت كرد.
_دقيقا چي گفتي؟
+گفتم تو يه امگايي و بهتره از اينجا گم شي،چون به هيچ دردي نميخوري!همتون دردسرين!
_اوه واقعا احمق سبك مغز؟ تو از شكم يه امگا اومدي بيرون پس مثل يه سگ خوب باش و براي صاحبت واق واق نكن
+سگ خوب؟.....
كوك عصبي جلو اومد و دست تهيونگ رو كشيد و با صداي خيلي بلندي شروع كرد به صحبت..
_بهتره جفتتون خفه شيد،تو آلفا بهت ياد ندادن بايد به امگاها احترام بزاري؟خوابگاه رو تميز كن و تو امگا با يه آلفا كه سرباز هم هست بحث كردن خلاف قوانينه!
+تچ واقعا فرمانده جئون؟ اول اون شروع كرد به توهين
كوكي چرخي به چشم هاش داد و رويه تهيونگ زوم كرد
_برو تو اتاق امگا
+بهت گفتم من و امگا صدا نكن جئون
_برو تو اتاق
فرياد فرمانده چيزي بود كه همه ازش ترس داشتن اون به شدت جدي بود شايد آروم بود اما موقع عصبانيت كسي جلو دارش نبود،تهيونگ از صداي داد كوك لرزي كرد و با كوبش پاهاش اعتراضش رو نشون داد،كوك دستي به صورتش كشيد و با نگاهي كه سرباز هاش انداخت اون ها شروع كرد به ادامه ي تمريناتشون.
سيگاري روشن كرد و به آسمون نگاه انداخت،بايد با بقيه هم صحبت ميكرد،هوسوك طرفش بود پس شايد با انسان هاهم ميتونست ارتباط بگيره و سلاح تهيه كنه،گرگ هاي سياه پك نايت ترسناك بودن،مشكل اصليش جاسوسي بود كه بايد ميفرستادن به پك نايت،براي اينكار تهيونگ كه از قضا امگا بود و عضوي از سرباز هاي كمكي پيشنهاد شده بود و اين زنگ خطر رو به صدا درآورده بود،هرچند كوك نشون نميداد جفته تهيونگه اما اين چيزي رو تغيير نمي داد،فاكي زير لب زمزمه كرد و سيگار ديگه اي روشن كرد.خب قطعا كوك دلش نميخواست اين خلوت كوتاه با صداي جيغ يه دختر به فاك بره ولي خب مسئله اينه كوك داره سعي ميكنه كاملا حساسيت الهه ي ماه به كل وجودش رو قبول كنه و سكوت كنه...
_كوكيااااااا....بيب چقد دلم برات تنگ شده بود
كوك چيني به دماغش داد و سعي كرد دختر رو از خودش جدا كنه
+كريستينا انقد بهم نچسب لطفا مخصوصا اينجا وسط محوطه همه دارن نگاه ميكنن
دختر اخمي كرد و دست كوك رو كشيد تا وارد اتاقش بشن،بدون توجه به حضور تهيونگ دوباره بغل كوك پريد
_كوكيا انقد بدجنس نباش من قراره نامزدت بشم چرا انقد بد برخورد ميكني؟
لب هاشو و آويزون كرد و بوسه اي كنار لب كوك گذاشت كه اخماي كوك و بعد تهيونگ رو درهم كرد،گرگ ته خرخري كرد و كنترل رو از تهيونگ گرفت...
_ازش جدا شو
كريستينا ابروهاش رو بالا برد و بالاخره توجهش رو به تهيونگ داد و همچنين بيشتر به كوك چسبيد
+تو ديگه كي هستي؟
_من جفت همون آلفاييم كه چسبيدي بهش،ازش جدا شو
كوك متعجب نگاهش رو به دو امگايي كه سرش دعوا ميكردن داد و البته كه گرگش با نيشخند داشت امگاش رو نگاه ميكرد و تصميم نداشت تكون بخوره
+هه...تو جفتش باشي؟دقيقا كي مشخص كرده؟اون نامزد منه
_اوني كه مشخصش كرده الهه هست دختر
سمت كريستينا خيز برداشت كه وسط راه توسط كوك گرفته شد
_ولم كن آلفا
با خشم غريد كوك سعي كرد لبخند كج و كولش رو بخوره و اون رو آروم كنه
+آروم باش ته من جفته توام خب؟آروم باش
تهيونگ خيلي سريع به خودش اومد و با اخم نشست،كريستينا به تعجب به كوك نگاه ميكرد
_منظورت چيه كه اون جفتته؟
+همين كه شنيدي كريستينا،تهيونگ جفته منه پس فكر كنم بتوني اين بازي مسخره رو تموم كني
كريستينا جيغ خفه اي كشيد و از اتاق خارج شد و در و محكم پشت سرش بست.
_معذرت ميخوام كنترلم رو از دست دادم
+مشكلي نيست كيم الان آرومي؟
ته لباش رو بخاطر دوباره كيم شدن جلو داد و زير پتو خزيد تا قايم بشه،اون حسودي كرده بود و اين حسودي جلويه كوك اتفاق افتاده بود و دروغه اگه بگم اصلا خجالت نكشيد،ابن مسئله كاملا خجالت آوره....مدت زمان زيادي از رفتن كريستينا و قايم شدن ته نگذشته بود كه گوشي كوك زنگ خورد زير لب الهه ي ماه رو صدا كرد و گوشي رو جواب داد.
_سلام مامان
+ياااا كوك احمق تو جفتتو پيدا كردي و به من نگفتي دقيقا عين پدرتي ايش بي ذوق بي خاصيت سيب زميني لعنتي امشب بيايد اينجا و جفتتم بيار حتما دير نكنيد شام منتظرم
همين...حقيقتا فكر كنم مشخصه چه رابطه ي دوستانه و عميقي بين كوك و مادرش هست.آهي كشيد و نگاهش رو به تهيونگ داد
_كيم بيداري؟
صداي خفه شده ي تهيونگ از زير پتو به گوشش رسيد
+بيدارم جئون
_بلند شو بريم خونه ي من دوش بگير بعدش شام بريم پيش خونواده ي من
تهيونگ آروم سرش رو بيرون آورد و ابروهاش رو بالا انداخت،اين لحن خواهشانه از جئون بزرگ در اومده بود واو چه افتخاري...
زياد طول نكشيد كه تهيونگ و كوك به خونه ي كوك رسيدن و تهيونگ سريع پريد تو حموم ،قطعا نمي تونيد تصور كنيد چقدر حموم رفتم تو ساختمون پك ميتونه سخت باشه حتي تصورشم لرز به جون تهيونگ ميندازه...نگاهش بين اون حجم عظيم از شامپو و شامپو بدن در گردش بود لعنتي كدومشون رو انتخاب ميكرد،اداي گريه درآورد چشماش رو بست و يه شامپو برداشت لبخندي به انتخابش زد و مشغول شد.
_كيم كشويه آخر لباساي نو هست اونارو بپوش
ته ابروهاش رو بالا انداخت و با صداي متجعبي از خودش دراورد
+مگه لباسام رو نياوردي
اممم خب نه كوك اينكارو نكرد يعني فراموش كرده بود ساك كوچيك تهيونگ رو تو ماشين بزاره
_نه نياوردم پس امشب رو از لباساي من استفاده كن
تهيونگ اخمي كرد و به ادامه ي شست و شوش پرداخت قطعا نمي تونست با جئون جونگ كوك بحث كنه....
همه چيز آروم بود تا زماني كه درخونه ي فرمانده زده شد با تعجب سمت در رفت و در باز كرد،جيمين خيلي سريع خودش رو داخل پرت كرد و بو كشيد.
_بويه تهيونگ مياد اون اينجاست؟
كوك سرش رو تكون داد و در رو باز گذاشت تا يونگي هم داخل شه،تهيونگ با لباس هاي گشاد جئون دوست داشتني كه تو تنش لق ميزدن بيرون اومد و متعجب به جيمين كه بي شباهت به يه جوجه ي عصباني بود زل زد
_كيم فاكينگ تهيونگ اينجا چه غلطي ميكني!
+ودف جيمين!خودت اينجا چيكار ميكني؟
_من خب معلومه خونه جفتتم ولي تو چي
+خب منم خونه جفتمم
آره كاملا يهويي بود بدونه هيچ برنامه اي كلمات رو زبونش جاري شدن و حالا جيمين كچلش كرده بود انقد كه سرش غر زده بود و حالا وقت رفتن رسيده بود.._______
بچه ها من يه مرض دارم به نام مرض هزار كلمه بعد هزار كلمه ديگه كلمه هام تموم ميشن ببخشيد خلاصه🤧💜
مرسي كه فيك رو ميخونيد....ووتم بدين دوست داشتين✨
YOU ARE READING
Te Quiero
Fanfictioncouple: kookv,yoonmin,namjin genre:omegavers,romance up:complete کوک تهیونگ رو بغل کرد و اول به چشماش و بعد به لب های خوش فرمش نگاه کرد. _بنظرت لب هاتم مثل عطرت مزه دارچین میده؟ +نمی دونم فرمانده،شاید،میخوای امتحان کنیم؟ _البته که امتحان میکنیم کیم...