𝖤𝗏𝖺𝗇𝖾𝗌𝖼𝖾𝗇𝗍

1.9K 176 23
                                    

از خونریزی توهم نمیزد، اون واقعا جانگکوک بود که با یه بسته بانداژ،انبر پزشکی و بطری شیشه‌ای الکل توی دستش به سمت تهیونگ قدم برمیداشت.

به وسیله‌ها و بعد صورتش نگاه کرد، جانگکوک از کنارش قدمی رد شد و کلمه "دنبالم بیا" رو به صورت نیمه واضحی زمزمه کرد.

جانگکوک وارد دستشویی شد، انبر رو کنار سینک گذاشت و بانداژ و بطری روهم کنارش قرار داد و در شیشه الکل رو باز کرد.

کاشی‌ها و نور زردی که فضای مخروبه مانندی رو میساخت حالش رو بد میکرد، اینجا دستشویی آخر راهرو بود و کمتر کسی ازش استفاده میکرد.

تهیونگ میتونست بوی قطره‌های خون خشکیده‌ای که احتمالا از دست‌های نامجون موقع شستنشون چکیده رو حس کنه.

در بطری با تق کوچیکی روی زمین افتاد و جریان تندِ بوی الکل رو که تهیونگ با وجود فاصله هم میتونست حسش کنه به بینیش راه پیدا کرد.

دست دیگش رو برای گرفتن انگشت‌های تهیونگ جلو برد و به پسر نگاه کرد، که به با تعجب به بطری مشروبِ توی دستش خیره بود.

بطری رو بالا برد و مایع گرم کننده رو درون گلوش رها کرد و بعد کجش کرد و نوشته‌های روش رو نگاه کرد و از تهیونگ پرسید:"چیه؟...توام میخوای؟"

تهیونگ سست سری به دو طرف تکون داد و دستش رو جلو آورد، جانگکوک کف دستش رو روی سینک گرفت و به آرومی بطری رو سمت دستش کج کرد.

_آااه...یییی!

هر قطره‌ای که روی خورده شیشه‌های شکسته داخل پوستش میریخت تا مغز تهیونگ رو میسوزوند و فریادش رو بلند میکرد.

ولی جانگکوک دستش رو محکم نگه داشت، نیم نگاهی به اشک‌های جاری شده تهیونگ انداخت و مقدار بیشتری از مشروبِ الکلی رو روی دستش خالی کرد.

تهیونگ از درد فریادی زد و سرش رو از شدت عقب برد، فکش رو روی هم قفل کرد و از بین دندون‌هاش هیسی کشید و ناله کرد‌.
_آهه..لعنت..

بعد از اینکه خون روی خورده شیشه‌ها و پوست آزرده‌ی تهیونگ پاک شد جانگکوک بار دیگه از بطری نوشید.

قبل از اینکه کنار بزارتش تهیونگ با ناله نیمه‌ای بهش فهموند که چیزی میخواد، چشم‌های جانگکوک روی صورتش اومد و روی پلک‌های از درد خمار شده تهیونگ نگاه کرد.

سعی کرد نفس های تندش رو آروم کنه، بزاقش رو از گلوش که برای مایعات التماس میکرد قورت داد و به شیشه مشروب خیره شد و گفت:" میشه یکم ازون لعنتی بهم بدی؟...خیلی تشنمه"

جانگکوک بطری رو جلو برد و لبه‌اش رو به لب‌های تشنه و رنگ پریده‌ی تهیونگ چسبوند و با بالا بردنش مایعات رو توی گلوش ریخت.
_منکه اولش ازت پرسیدم.

پوزخند حق به جانب جانگکوک رو نادیده گرفت، خودش رو عقب کشید و با مزه‌ی وحشتناکی که داد چشم‌هاش رو بهم دیگه فشرد و از سوزش گلوش درد دستش فراموشش شد.

𝖮𝗋𝖼𝖺 {اُرکا} 𝘒𝘰𝘰𝘬𝘷Where stories live. Discover now