بدون اینکه جوابی به سوالهای پیدرپی جین بده وارد اتاق شد، لباسهاش رو به گوشهای پرت کرد و سرش رو بین دستهاش گرفت.
اتفاقات چندساعتِ اخیر مثل بمب ساعتی توی سرش نبض میزد و با هربار انگار به انفجار نزدیکتر میشد، جین مدام با جملاتی غیرواقعی که هردو میدونستند واقعیت نداره امیدوارش میکرد.
لیوان آبی که از دیشب همچنان روی میز بالاسر تخت بود رو سر کشید، بدون اینکه زیر پتو بره بدنش رو روی ملافه انداخت و چشمهاش رو بست.
میتونست مطمئن باشه هنوز دهدقیقه از گرم شدن چشمهاش نگذشته بود که صدای موبایل جین رو شنید و بعد صدای همیشه گرم و آرومِ مرد که با کسی مکالمه میکرد.
جوابهاش کوتاه بود، آروم و آرومتر از همیشه، با این حال تهیونگ به این مکالمات طولانی و خسته کنندهی جین به عنوان یک وکیل عادت داشت؛ پس با بیاعتنایی به محتوای حرفهای جین دوباره چشمهاش رو بست تا به تلاش برای خوابیدن ادامه بده.
بار دیگه تمام کابوسها و تصورات وحشتناک ذهنیش رو پس زد، تمام اونها رو پشت مرزهای خیالات حبس کرد و بالاخره ذرهای آرامش گرفت.
ضربهی آرومی به در آرامشِ موقت و پوشالی تهیونگ رو بهم ریخت و این درس که هیچچیز تا ابد ماندگار نیست رو بهش یادآوری کرد.
گردن کشید، با صدای بم و مملو از خستگیش جواب داد و جین وارد اتاق شد، دستهاش رو به سینه گره زد و به دیوار تکیه زد؛ اما چهرهی درهم کشیده درحالی که به شکل بیسابقهای ناامید بود تهیونگ رو وادار به نیم خیز شدن کرد.
بدنش رو به کف دستهاش تکیه داد، چهارزانو نشست و بعد از اینکه بار دیگه چهرهی جین رو بررسی کرد پرسید:" چیزی شده جین هیونگ؟"
جین نگاهی سریع روی بدن بیلباسِ تهیونگ چرخوند، گرهی دستهاش رو باز کرد و با قدمهای بلندی به تخت رسید و کنار تهیونگ نشست:" از دادگاه بود، رای نهایی رو اعلام کردن."
حالت بدن تهیونگ با حالتی مضطرب تغییر کرد، سمت جین میل شد و تک خندهای از آخرین ذراتِ امیدی که داشت بیرون پرید. دلش نمیخواست خبرِ بدی بشنوه.
جین هم متقابل دلش میخواست به تهیونگ خبر بدی رو اعلام نکنه، ترجیح داد از روش دیگهای وارد بشه تا شاید خبر به این شومی تبدیل به یک شکوفه و جوونه برای هردوی اونها بشه، خودش و تهیونگ.
دستش رو بالا آورد و کنار صورت تهیونگ گذاشت، با انگشتهای دست دیگه سرشونههای بدون پوشش و کاراملی رنگ پسر رو لمس کرد، با فشار آرومی به سمت بالشت تهیونگ رو دراز کرد.
روی اون خم شد و بار دیگه سر تکون داد:" اونا تشخیص دادن که همراه کاندوم پیدا شده و طبق آزمایشهایی که از جونگکوک گرفتن اون حالت عادی نبوده... و مسئلهی... اون حیوون"
YOU ARE READING
𝖮𝗋𝖼𝖺 {اُرکا} 𝘒𝘰𝘰𝘬𝘷
Fanfictionاولش به همین خشونت خالصی که نشونش میدادی علاقه مند شدم. تو برای عاشق موندن زیادی خشن بودی نهنگِ قاتل من؛ اما حتی اگه در آخر تیکه های پاره ای از گوشت و پوستم باقی بمونه، اون ها هم متعلق به توعه! ( مناسب برای ذهنهای سادیسمی) ⊹₊ 𝖳𝗀 𝖼𝗁𝖺𝗇𝗇𝖾𝗅: @...