+بهت گفتم برای عمل اماده شی .
جی هیون با شنیدن صدا، سرش را بالا اورد و با دیدن صورت دکتر مین، درست روبرویش،
وحشت زده شد .
جی هیون بالفاصله بلند شد و با حرص گفت :ببینم مشکلت با من چیه؟
دکتر مین ارام از روی زمین بلند شد و شانه بالا انداخت
+مشکلی باهات ندارم ...
دکتر مین بلوز و شلوار ابی کمرنگ مخصوص جراحی پوشیده بود .موهای مشکی و بلندش
پیشنانی اش را میپوشاند و جلوی چشمانش را گرفته بود .
جی هیون پوزخندی از عصبانیت زد .
_چی؟!
دکتر به تکان دادن سرش اکتفا کرد .بعد از کنار جی هیون رد شد و در حالی که پشتش به جی هیون بود و ره میرفت، دستش را برایش بالا اورد .
+تو اتاق عمل میبینمت ...
جی هیون داغ کرده بود .گرسنه بود و دلش میخواست سیلی محکمی به صورت دکتر مین
بزند .
_چینجا...
--
در حالی که روپوش پزشکی اش را با حرص در میاورد، سعی میکرد دلیل این کار های دکتر
را درک کند .اما غیر ممکن بود .
اهی کشید و روپوشش را داخل کمدش پرت کرد و دست به کمر ایستاد .
_دیوونه ای چیزیه؟!
و صدایش را بالا تر برد .
_دلم میخواد بکشمش ...
با عصبانیت لباس مخصوص جراحی را از توی قفسه اش برداشت و پوشید .بعد از بستن
سربند مخصوص و کفش های مختص اتاق عمل، به سمت قسمت اتاق های جراحی راه افتاد
جلوی در خودکار اتاق عمل ایستاد .مانیتور کنارش نشان میداد، عمل دارد شروع میشود .
داخل شد .به سمت روشویی رفت و با مشغول شستن دست هایش با صابون مخصوص بود که احساس کرد کسی کنارش ایستاده .سرش را چرخاند و دکتر مین را دید که در حال اب کشیدن دست ها و ارنجش بود .
عصبانیتش دو برابر شد .صابون را در دستش فشرد .نفس عمیقی کشید تا خشمش را سرکوب کند .
_اخرش هردومون میمیریم .
دکتر مین با تعجب به جی هیون خیره شد .
جی هیون شیر اب را بست و به سمتش چرخید .
_واقعا معنی کارتو نمیفهمم سونبه !با این که میدونی ممنوعه بازم مجبورم میکنی؟ !
یونگی لبخند کمرنگی زد و سر کارش برگشت .او واقعا مرد غیر قابل تحملی بود . جی هیون
نمیتوانست هیچ چیز را از چهره اش بخواند به جز ...بیخیالی !
به نظرش حتی اگر زلزله اتفاق می افتاد، مرد با همیت خونسردی در بیمارستان قدم میزد .
+تو خیلی باهوشی ...
جی هیون تعجب کرد .دکتر مین در حالی که به شستن دست هایش ادامه میداد گفت :چون
باهوشی میخوام امتحانت کنم .
جی هیون با قیافه ای متعجب به دکتر نگاه میکرد .دکتر شیر اب را با بازویش بست و از
کنارش گذشت .با نگاهش دکتر را دنبال کرد .سرش را از تعجب کج کرد
منظورش چی بود؟ !
نکند میخواست با بهانه ی انروز، عصبانیتش را سرش خالی کند؟!
شاید دیوانه بود !
جی هیون هم به سمت اتاق رفت .با پایش پایه ی کنار در را فشار داد و در به طور خود کار
باز شد .
بیماری روی تخت دراز کشیده بود که روی تمام بدنش کیسه ی ابی رنگی کشیده بودند و فقط قسمت ستون فقراتش لخت بود .
پرستار هایی که انجا حضور داشتند، با بهت به جی هیون که در چهار چوب در ایستاده بود،
نکاه میکردند .با دیدن یک رزیدنت در انجا تعجب کرده بودند .خودش هم نمیدانست چرا انجا حضور داشت .
به سمت دو پرستار رفت تا لباس های مخصوص را تنش کنند .بعد از بستن روپوش و ماسک
مخصوص و دستکش های جراحی به سمت دکتر مین رفت .حتی با این که نصف صورتش با
ماسک پوشانده شده بود، میتوانست چشمان خواب الود و خونسر مرد را ببیند .
دکتر به ستون فقرات بیمار نگاه میکرد .
+تومور مغزی به ستون فقراتش رسیده .تا حالا به همچین چیزی برخوردی؟
_چی؟ !
جی هیون یک رزیدنت بود .او با خودش چی فکر میکرد . چشمانش را بست و سعی کرد تا مرد تا خفه نکند .
_نه سونبه !من فقط ...
+پس بازش کن .
_بله!؟
دکتر مین با خونسردی تکرار کرد :کمرشو باز کن .
ضربان قلبش شروع کرد به بالا رفتن.
_نمیتو ...
+یه روزی باید اینکارو انجام بدی !
جی هیون اب دهانش را قورت داد .تا به حال فقط باز کردن ستون فقرات رو توی فیلم های
جراحی دیده بود .اما هیچوقت به صورت عملی انجامش نداده بود .
_سونبه !لطفا ...
دکتر مین با نگاه ترسناکی به جی هیون خیره شد .مس را از کنارش برداشت، مشت جی هیون را باز کرد و مس را داخل دستش گذاشت .
دستانش دیوانه وار میلرزیدند .میدانست نمیتواند دکتر مین را متقاعد کند و مطمئن بود اخراج میشود .شک نداشت .
چشمانش را بست، مس را در دستش فشرد و تصمیم گرفت بهترین کار را در ان موقعیت
انجام دهد .مس را روی خط ستون فقرات بیمار گذاشت و کمی فشارش داد تا داخل برود .سعی کرد لرزش دستانش را کنترل کند .خون از خطی که جی هیون ایجاد کرده بود، مانند ابشار سرازیر شد و این بیشتر مضطربش کرد .میدانست عادی ست ولی نمیتوانست افکار بد را از خود دور کند .
بعد از ایجاد زخم عمودی روی ستون فقرات، نفس راحتی کشید و مس از دستش افتاد .تحمل این حجم از استرس برایش سخت بود .عقب رفت و به میز تدارکات تکیه داد و سعی کرد تامیتواند نفس بکشد و هوا را داخل شش هایش دخیره کند .چشمش به دکتر مین افتاد که نگاهش میکرد .دکتر چشم از جی هیون برداشت و مشغول باز کردن زخم شد .
خودش را جمع و جور کرد .او هم قرار بود روزی در عمل های زیادی حضور داشته باشد .
پس نباید اینقدر اشفته میشد .به سمت پرستار های دیگر رفت و کنار دکتر مین ایستاد .سعی
کرد بیشترین بهره را از این عمل دوساعته ببرد .
بعد از یک ساعت ونیم که در اتاق عمل به سر میبردند، پاهای جی هیون رسما خشک شده
بودند .همیشه در دانشگاه سر عمل های مصنوعی میرفتند و ساعت ها به اجبار استادشان می ایستادند ولی عمل مصنوعی داخل مکانی مصنوعی با یک عمل جراحی کامال واقعی، از
زمین تا اسمان فرق داشت .
+لوله ی نه میلی متری ...
جی هیون به دست منتظر دکتر که به سمتش دراز شده بود، نگاه کرد .به سمت پرستار کنارش چرخید .
_لوله ی نه میلی متری ...
پرستار، لوله ای را از میز کنارش برداشت و دست جی هیون داد .جی هیون میله را باز کرد
و داخل دست منتظر دکتر گذاشت. یونگی میله را داخل جای مخصوصی داخل ستون فقرات
بیمار گذاشت و با ابزار های دیگری مشغول به کار شد. تومور را در اورد و توی ظرفی فلزی انداخت .جی هیون با دقت به تومور نگاه کرد .درست مانند چربی میموند که به گوشت
گوسفند چسبیده باشد .اما همین تومور میتوانست موجب مرگ شود.
دکتر مین ابزارش را کنار گذاشت و نفس راحتی کشید .از روی صندلی اش بلند شد و به سمت
صندلی دیگری در سمت دیگر اتاق رفت .روی صندلی نشست، سرش را به بالشتکش تکیه داد
و چشمانش را بست .
جی هیون با بهت به دکتر نگاه میکرد .معنی این کار هایش چه بود؟ هنوز قسمت دیگری از
تومور داخل ستون فقرات باقی مانده بود .میخواست چه کار کند؟
+دکتر هان !عمل رو ادامه بده !
جی هیون همانطور به دکتر خیره شده بود .جی هیون فکر کرد شاید منظور دکتر فرد دیگری
ست .در اتاق چشم گرداند تا عکس العمل بقیه را ببیند .همه به کار خودشان مشغول بودند .پس دکتر با خود او بود .اب دهنش را قورت داد .
_دکتر ...
اما با دیدن چهره ی غرق در خواب دکتر حرفش را خورد .چطور میتوانست درست وسط
عمل جراحی بخوابد؟ !به نظر می امد خوابش سنگین و جدی باشد .ولی این چیز جدیدی برای حاضران دیگر ان اتاق نبود .با توجه به خونسرد بودنشان، معلوم بود که کاملا به این
رفتارات دکتر عادت داشتند .در ان شرایط جی هیون کاملا تنها و درمانده بود .به دستمال ها
و پارچه های خونی دور و بر بیمار نگاه کرد .مطمئنا نمیتوانست همینجور بیمار را انجا ول
کند .او اطلاعات چندانی راجب به خارج کردن تومور از ستون فقرات نداشت ولی در حدی
میدانست چیکار کند .
تمام اعتماد به نفسش را جمع کرد و روبه پرستار کنارش گفت :یه لوله ی بیست میلی متری
بهم بده .اول باید فاصله ی نخاع با تومور رو کم کنم صندلی دکتر را به سمت خودش کشید و رویش نشست .میکروسکوپ مخصوص را جلوی
چشم هایش کشید و لنزش را تنظیم کرد .برای اخرین بار برگشت و به دکتر مین که با خیال
راحت خوابیده بود، نگاه کرد .جی هیون تا به حال همچین دکتری ندیده بود .او خونسرد و
بیخیال بود .مهم نبود در چه شرایطی قرار داشت .او کار خودش را میکرد .
--
چشمانش را بست و دوباره باز کرد .قطره ی عرقی از پیشنانی اش چکید .تمرکز کرد و
اخرین تکه ی تومور را جدا کرد .
نه تنها او، بلکه پرستار های دیگر در اتاق هم خیالشان راحت شده بود .احتمالا به خاطر این
که بعد از چهار ساعت میتوانند از ان اتاق تنگ و نفس گیر خارج شوند .حق هم داشتند .جی
هیون یک عمل دوساعته را در طی چهار ساعت با سختی به اتمام رسانده بود .
از پشت تخت بلند شد و گردنش را تکان داد تا حالش جا بیاید .تنها چیزی که در ان زمان
میخواست یک تخت بود تا بتواند خودش را با اسودگی رویش پرت کند .
نگاهی پر از حسرت به دکتر مین انداخت که هنوز هم خواب بود .نفس را سنگین بیرون داد و
روبه پرستار ها گفت :خودتون میتونید زخم رو ببینید درسته؟
پرستاری که کمک دست جی هیون بود سرش را تکان داد وگفت :بله دکتر .برید استراحت
کنید .
جی هیون نگاه متشکری به پرستار کرد و از اتاق خارج شد .
با خشم و عصبانیت گره روپوشش را باز کرد، دستکش ها و ماسکش را دراورد و در سبد
مخصوصی انداخت دست هایش را به کمر زد و با حرص گفت :دیگه شورشو دراورده .با خودش چی فکر کرده .
تازه موقع جراحی میخوابه؟ !
این برایش از همه غیر قابل باور تر بود .عصبانیتش با صدای شکمش به ناراحتی و اه تبدیل
شد .اگر تا چند دقیقه چیزی نمیخورد، همانجا بیهوش میشد .
با صدای کشیده شدن کفش های کسی برگشت و دکتر مین را دیدکه با قدم های ارام و سنگین و با چشم های بسته و قیافه ای خواب الود در حال گذشتن است .به سرعت رفت و جلویش ایستاد .
_هی ...!
دکتر ایستاد .ارام چشم هایش را باز کرد و به جی هیون خیره شد .با لحن جدی ولی ارامی که نشان از خواب الود بودنش میداد گفت :چی میخوای؟
جی هیون بدون هیچ مقدمه ای شروع کرد به صحبت کردن :ببینم نکنه میخواستی اون بدبختو بکشی؟ ها؟ !من فقط یه انترن معمولیم .چطور میتونی بزاری کسی مثل من بیمارتو عمل کنه؟ !
دکتر مین از حد معمول خونسرد تر بود .دستی به پشت گردنش کشید و نفسش را بیرون داد .
سرش را بالا اورد و درست به چشم های جی هیون نگاه کرد .
+میخوای با این اعتماد به نفس کم به کجا برسی؟
جی هیون از سوالش جا خورد .
_چی؟
دکتر مین ادامه داد :اگه میخوای با این اعتماد به نفس یه دکتر خوب شی، به هیچ جا نمیرسی .
جی هیون گیج تر از قبل شد .
دکتر دوتا از انگشت هایش را جلویش گرفت
+برای تبدیل شدن به یه دکتر خوب فقط به دوتا چیز احتیاج داری .یک، ارتباطات ...
انگشت دیگرش را تکان داد .
+اعتماد به نفس .
دکتر مین بعد نگاه دیگری به جی هیون، از کنارش رد شد .جی هیون هنوز هم به روبرو خیره
شده بود .
دکتر راست میگفت .تازه فهمید که به عنوان یک دکتر اصال اعتماد به نفس کافی ندارد .چطور اینقدر احمق بود؟
برگشت و خطاب به دکتر مین که درحال دور شدن بود، گفت :دکتر .صبر کنید .
دکتر مین ایستاد .اما برنگشت .
جی هیون اهی کشید و چیزی را گفت که خودش هم انتظار نداشت
+مچکرم .
دکتر مین برگشت .نمیشد چیزی را از چهره اش خواند.
_به خاطر این که منو به اتاق عمل بردید و مجبورم کردید اون تومور رو در بیارم .با این که
بدون رضایت خودم بود و حتی ممکنه به حاطر این کارمون هردومون اخراج شیم، ولی خیلی چیزا یاد گرفتم .
دکتر مین لبخند ملیحی زد که جی هیون به سختی متوجهش شد .
دکتر شئ گرد و نارنجی ای را به طرفش پرتاب کرد .جی هیون ان را دودستی گرفت و با
تعجب بهش نگاه کرد .
نارنگی؟ !
+بهتر از چیزی بودی که فکر میکردم.
جی هیون به دکتر نگاه کرد که برگشته بود و راه قبلش اش را طی میکرد .لبخندی زد و با
شادی به سمت دکتر رفت و بقیه ی راه را باهم هم صحبت شدند→_→ ☆ ←_←
VOCÊ ESTÁ LENDO
Dᴏᴄᴛᴏʀs Oғ Gᴏɴɢɪʟ | MYG | [Completed]
Fanfic[ROMANCE] [MEDICAL] [REAL] [TRAGEDY] + تو هدیه ی منی جی هیون. کسی که منو از عالم سیاهی و درد بیرون کشید. کسی که با چشماش، چشمای سردمو گرم کرد. کسی که روی گونه هام دست کشید، تا رد اشک هامو پاک کنه. برعکس بقیه که روش سیلی میزدن.... ----------✫✪✫...