~∆Part"5"∆~

2.3K 292 22
                                    


د.ا.د نویسنده:

بلاخره زمان موعود رسیده بود
زمانی که همچی رو تغییر میداد
پیوند اشتباه بین این دو

تهیونگ و جونگکوک رو به روی هم ایستاده بودن

اشراف زادها به ملکه اینده و پادشاهشون نگاه میکردن

همه جا سکوت بود

صدای قدم های ملکه مادر این سکوت رو شکست
پاشنه های بلندش با زمین برخورد میکرد و صدای گوش خراشی ایجاد میکرد

کنار جونگکوک و تهیونگ ، روبروی اشراف ، پشت به تخت های سلطنتی ایستاد

کاسه نقره ای رنگی که دورش با رنگ سیاه طرح های عجیبی حکاکی شده بود،کف دست چپش قرار داشت رو بین اون دو نگهداشت

و  چاقویی هم  که مانند کاسه حکاکی هایی روش بود و سر دسته چاقو الماس سیاه رنگی وجود داشت در دست راستش بود

تهیونگ به داخل کاسه نگاه کرد
مایع سیاه رنگی دید
(داخل ذهن تهیونگ «»)
«این چیه دیگه ، نکنه باید بخوریمش😖»
تهیونگ به جونگکوک نگاه کرد «هرکاری اون کرد منم میکنم»«اون ابله میدونه باید چیکار کنه»
جونگکوک با دست چپش چاقو رو از ملکه مادر گرفت و با دست راستش دست چپ تهیونگ رو بالا اورد
با چاقویی که دستش بود کف دست تهیونگ رو برید
تهیونگ لبش رو گاز گرفت و ناله ارومی کرد
خون از دست تهیونگ سرازیر شد و داخل کاسه ریخته شد
مایع سیاه رنگ کم کم قرمز شد
خدمتکاری که همون نزدیکی ها با دو دستمال پارچه ای سفید رنگ ایستاده بود سمت جونگکوک رفت
جونگکوک چاقو رو به ملکه داد و یکی از دستمال ها که داخل سینیه نقره ای رنگ بود رو برداشت
و دور دست تهیونگ پیچید

تهیونگ چاقو رو از ملکه مادر گرفت و کار جونگکوک رو تقلید کرد
و در اخر دستمال رو از توی سینی برداشت و دور دست جونگکوک پیچید

ملکه کاسه و چاقو رو به خدمتکاری که کنارش بود داد
و شنل سیاه رنگی رو از توی سینی که داخل دست یکی از خدمتکار دیگه ای بود برداشت روی دوش تهیونگ انداخت
تاجی که توی همون سینی بود رو برداشت و روی سر تهیونگ گذاشت
ملکه مادر عقب رفت

جونگکوک سمت تهیونگ اومد شونه های تهیونگ رو گرفت
سرش رو نزدیک گردن تهیونگ کرد و زبونش رو روی گردن تهیونگ کشید
تهیونگ از این کار جونگکوک لرزی کرد
جونگکوک از لرزش تهیونگ توی آغوشش نیشخندی زد
و دندون های نیشش رو داخل گردن تهیونگ فرو کرد و خونش رو مکید
تهیونگ ناله ارومی کرد و چنگ ارومی به کمر جونگکوک زد
جونگکوک از خون شیرین تهیونگ دل کند و دندون های نیشش رو از گردن تهیونگ در اورد به جای مارکش نگاهی انداخت و نیشخندی زد ، دم گوش تهیونگ زمزمه کرد

_الان متعلق به منی ، ملکه من

همه اشراف یک صدا گفتن :درود برملکه ، درود برملکه ، درود بر ملکه، ....

جونگکوک به چشمای تهیونگ نگاه کرد و سرش رو جلو برد و روی لب های تهیونگ بوسه ارومی گذاشت
چشمای تهیونگ گرد شد
«نهههه اولین بوسممم»

همه دست زدن

جونگکوک سرش رو عقب برد و به چشم های وحشی و عصبی ملکه نگاه کرد و نیشخندی زد و زمزمه کرد

_ملکه وحشی من

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

سلاااممم گااییززز🤩

اصلا کم نبود
۵۰۰words

امیدوارم دوست داشته باشید❤️

ملکه مادر(میدونم خیلی جونه ولی خوناشاما عمرشون زیاده و دیر پیر میشن و خوناشامای اصیل زاده هم اصلا پیر نمیشن یعنی جونگکوک و تهیونگ پیر نمیشن ،تهیونگ و جونگکوکم سناشون زیاده ولی نه به اندازه ملکه مادر)

Hoppla! Dieses Bild entspricht nicht unseren inhaltlichen Richtlinien. Um mit dem Veröffentlichen fortfahren zu können, entferne es bitte oder lade ein anderes Bild hoch.

ملکه مادر(میدونم خیلی جونه ولی خوناشاما عمرشون زیاده و دیر پیر میشن و خوناشامای اصیل زاده هم اصلا پیر نمیشن یعنی جونگکوک و تهیونگ پیر نمیشن ،تهیونگ و جونگکوکم سناشون زیاده ولی نه به اندازه ملکه مادر)

سناشون:

ملکه مادر=۵۰۰

جونگکوک=۱۲۳

تهیونگ=۱۲۵ ( بله تهیونگ دوسال بزرگتر از جونگکوکه 😁)

بنظرتون یه پارت برای سن ها بزارم که سن بقیه هم بگم یا نه؟؟

فعلا 👋👋👋

•~∆𝕽𝖊𝖉 𝕷𝖔𝖛𝖊 ∆~• 🅺🅾🅾🅺🆅Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt