~∆Part"26"∆~

1.4K 182 25
                                    

یه دو روزی از موقعی که تهیونگ گذشترو فهمید میگذره

واقعیتو به جونگکوک گفت؟

نه نگفت ، و هر وقت جونگکوک بهش میگفت که چی ناراحتش کرده میگفت

هیچی چیزه خاصی نبود

خستم میرم بخوابم بعدا بهت میگم

و....

بهانه های الکی

تهیونگ با جونگکوک سرد تر شده بود

هر وقت که جونگکوک میخاست تهیونگو ببوسه یا بغل کنه ، تهیونگ مانع میشد

این موضوع جونگکوک رو خیلی عصبانی کرده بود

___________________________________________

+من میرم بخابم

تهیونگ از سره میز شام بلند شد و سمته دره سالن رفت

جونگکوک دستاشو روی میز مشت کرد و از روی صندلی بلند شد ، و سمته تهیونگ پا تند کرد

بازوی تهیونگو گرفت و خیره به چشماش فریاد زد

_تو چته ؟هان

_از من دوری میکنی ، غذا درست نمیخوری و یه گوشه کز میکنی همش

_هر وقتم که میگم اون موضوعی که اون شب انقدر تو رو بهم ریخته بهم بگو موضوعو میپیچونی و میری

تهیونگ فریاد زد

+نمیتونم ، نمیتونم بهت بگم خودم هنوز باهاش کنار نیومدم ، برام سخته میفهمیی؟

جونگکوک شونه های تهیونگو گرفت و نزدیکه صورتش داد زد

_نه نمیفهمم ، نمیفهمم چته تهیونگ ، نمیهمم چی انقدر بهمت ریخته، نمیفهمم چون تو بهم نمیگی

جونگکوک تهیونگ بغل کرد و با لحنی ارومی گفت

_تهیونگ من ازت توضیح میخام چون میخام بفهممت نمیخام همه چی رو تو به دوش بکشی

تهیونگ دستاشو پشت جونگکوک حلقه کرد

+چه فایده ای داره وقتی حقیقتو بهت بگم ، تو هم بهم میریزی ، نمیخام حالتو خراب کنم

جونگکوک صورته تهیونگو با دستاش قاب گرفت و جدی گفت

_بهم بگو

تهیونگ مُردد به چشمای جونگکوک نگاه کرد ، و بعد اطرافو رو نگاه کرد

+باشه بهت میگم فقط بیا اول بریم توی اتاق

تهیونگ دسته جونگکوکو گرفت و با خودش به سمته اتاق کشوند

___________________________________________

ملکه مادر نیشخنده شیطانی زد و به برادرش نگاه کرد

ملکه مادر:جادوی سیاهو روی اون پسره گذاشتم

مرد خنده بلندی کرد و پیروز مندانه گفت:فقط باید منتظر بشینیم تا اون دوتا با هم رابطه فیزیکی داشته باشن

ملکه با سر تایید کرد

ملکه مادر :اما یه چیزی خیلی مشکوکه از جاسوسام شنیدم که چند روزه ملکه و امپراتور با هم درگیرا

مرد نگاهی به خواهرش کرد و با طعنه گفت :اونا از اولشم با هم درگیرا

ملکه سری تکون داد :نه ایندفعه فرق داره ، انگار اون پسره یه موضوعی رو فهمیده که بهمش ریخته

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
میدونم کمه ، فردا هم میخام اپ کنم ، البته اگه خدا بخاد😂

فردا با احتماله زیااد اسماته 🌚

اوه راستی سیلاام 😜

چطور متوری😁

حالا بگید چرا اپ نکردم ، اقا راستشو میگم یکمی گشادیم امد🌝

الانم چون یکی از بچه ها گفت اپ کردم ، اقا یاد اوری کنید خب 😂

الانم بهش گفتم دیروز اما اینم یادم رفت😑

الان واسه جبران میخام پشته سره هم اپ کنم تااا فصله اول تموم شه 😆

و من برم فیکه بعدیم🤩 ، و بعدشم فصله دوم 🙃

وای چقدر کار دارم منننن😔

خب درمورده فیکه بعدیم 🌚 زمانش ایندس و توی یه سیاره دیگس ، جادو و قدرتو اینام داره

حالا وقتی فصله اول تموم شد ، درموردش براتون توضیح میدم

خیلی دوست دارم هفته دیگه یه ضرب بنویسمو اپ کنم و فصله اولو تموم کنم 😌

فیعلا تا فردا 👋💜😎

•~∆𝕽𝖊𝖉 𝕷𝖔𝖛𝖊 ∆~• 🅺🅾🅾🅺🆅Where stories live. Discover now