~∆Part"7"∆~

2.2K 286 62
                                    

Tae
به سمت اتاق مشترکم با کوک رفتم تا این لباس های لعنتی و عوض کنم

دراتاق رو باز کردم و داخل رفتم
سمت اتاق کوچکی که داخل خود اتاق بود رفتم و در شیشه ای اتاق رو هول دادم تا در باز بشه
به اطراف نگاه کردم سمت چپ لباس هایی تیره ای وجود داشت که اکثر لباس ها مشکی بودن و بین اونها لباس های سورمه ای و قهوه ای و... چشمام رو چرخوندم و اهی از روی کلافگی  کشیدم

+ این بشر کولکسیون لباس های تیره رو جمع کرده !؟واتد فاک؟

به سمت راست نگاه کردم سمت راست لباس های روشنی وجود داشت که بین اونها تک و توک لباس های تیره به چشم میخورد
تک خنده ای از این همه تفاوت بینمو زدم و سمت  راست رفتم

بین لباس ها رو نگاه کردم تا یک لباسی مناسب و راحتی پیدا کنم

تیشرت و شلوار ، کمربند  سفید با پلیور آبی برداشتم و تنم کردم  خودم رو داخل اینه ی قدی اتاق نگاه کردم  و چشمکی به خودم زد

سمت کشو هام رفتم کلا پنج تا کشو بودن  با کنجکاوی کشوی اول رو باز کردمداخل کشو جواهرات گران قیمتی وجود داشت با دیدن این همه جواهرات گران قیمت تعجب کردم و زیر لب اوه ارومی گفتمساعت ها با رنگ های متنوع ردیفی کنارهم قرار داشتن و جلوی اونها به ترتیب ان...

Hoppla! Dieses Bild entspricht nicht unseren inhaltlichen Richtlinien. Um mit dem Veröffentlichen fortfahren zu können, entferne es bitte oder lade ein anderes Bild hoch.


سمت کشو هام رفتم
کلا پنج تا کشو بودن
با کنجکاوی کشوی اول رو باز کردم
داخل کشو جواهرات گران قیمتی وجود داشت
با دیدن این همه جواهرات گران قیمت تعجب کردم و زیر لب اوه ارومی گفتم
ساعت ها با رنگ های متنوع ردیفی کنارهم قرار داشتن و جلوی اونها به ترتیب انگشتر و دستبند ، گوشواره های زیبا و مختلفی وجود داشتن که بعضی از اونها با هم ست بودن

کشو رو بستم و کشوی دوم رو باز کردم
داخلش کفش های متنوع و رنگارنگ وجود داشت

کشو سوم رو باز کردم
با کلی باکسر و جورابه رنگارنگ مواجه شدم

+ اخه من این همه میخوام چیکار

کشو چهارم رو باز کردم
لباس و شلوار های راحتی که  ست بودن ردیفی چیده شده بودن

کشوی پنجم رو باز کردم
با چیزی که دیدم چشمام تا اخر باز شد و فریاد زدم

+وااات؟؟

داخل کشو لباس های خوابه رنگارنگی وجود داشت
یکی از لباس ها رو برداشتم و بازش کردم
لباس خوابه حریر سیاه رنگی بود که....

+کدووم خرییی ایناا رو گذاشتتههه اینجااا؟؟

داد زدم و لباس رو پرت کردم

_من گذاشتم

با عصبانت سمت صدا برگشتم و با جونگکوکی که نیشخندی روی لبش داشت رو به رو شدم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
سللاااممم 🤩
سر حرفم موندم🙃
امیدوارم دوسش داشته باشید ❤️

سللاااممم 🤩 سر حرفم موندم🙃امیدوارم دوسش داشته باشید ❤️

Hoppla! Dieses Bild entspricht nicht unseren inhaltlichen Richtlinien. Um mit dem Veröffentlichen fortfahren zu können, entferne es bitte oder lade ein anderes Bild hoch.

لباس خوابه






فعلا👋👋👋

•~∆𝕽𝖊𝖉 𝕷𝖔𝖛𝖊 ∆~• 🅺🅾🅾🅺🆅Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt