نویسنده😜+من ..میرم قصر .. جونگ.. کوک ..منتظرمه
تهیونگ گفت و از روی تخت بلند شد
با قدم های اروم سمته دره اتاق رفت
=میرسونمت تهیونگ
تهیونگ بی توجه به حرفه نامجون دره اتاق رو پشته سرش محکم بست
=تهی..
نامجون خاست بره دنباله تهیونگ که جین بازوش رو گرفت
~بزار تنها باشه
___________________________________________
Tae
همش فکرم درگیره حرفای نامجون و اتفاقاته گذشته بود
که نفهمیدم کی رسیدمراننده : اقا رسیدیم
بادیگارد دره ماشین رو باز کرد و من پیاده شدم با قدم های سست سمت درگاهه بزرگه قصر رفتم
سرم رو بالا اوردم و جونگکوکی رو دیدم که با عصبانیت بهم زل زده
ناخوداگاه اشک از چشمانم جاری شد و توی آغوشه جونگکوک فرو رفتم
___________________________________________
Jk
_هی تهیونگ چی شده ؟؟حالت خوبه؟؟
محکم بغلش کردم
تهیونگ توی بغلم میلرزید و هق هق گریه میکرد
تحمله گریه کردنشو نداشتم ، قلبم تیر میکشید
اروم سرشو از روی سینم برداشتم و به صورتش نگاه کردم ، پر از اشک بود ، باورم نمیشد این همون پسره سرتقیه که با پروعی به چشمام زل میزد
یه دستم روی کمرش بود و اروم نوازشش میکردم
و با دسته دیگم اشکاشو پاک کردم
_گریه نکن تهیونگ ، بهم بگو چه اتفاقی افتاده
بوسه ای روی پیشونیش و بعد چشمای بستش زدم ، تهیونگ سرشو برد توی گردنم و گفت
+هی ..چی نشده
_پس چرا گریه میکنی عزیزم
کمی مکث کردم و بعد که دیدم تهیونگ جوابی نمیده و فط گریه میکنه ، گفتم
_تهیونگ دیگه گریه نکن
سرشو اروم از توی گردنم بیرون کشیدم و به چشمای بستش نگاه کردم
_چشمای قشنگتو باز کن
قطره اشکی که از چشمش جاری شده رو بوسیدم و روی پلکاش زمزمه کردم
_به چشمام نگاه کن و همه چیز رو بگو ، همه چیز
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
هِلووو ، گایز😉میدونم کمه اما امیدوارم دوسش داشته باشید 💜💜💜
خب من دوباره مریض شدم(TT)
نمیفهمم چرااااا؟
خیلی رو مخه اما مثله قبلیه نیست و اونقدر شدید نیست خیلی بهترم
من برم؟
خب انگار باهام کاری ندارین من برم;)
بای بای👋👋💜💜
KAMU SEDANG MEMBACA
•~∆𝕽𝖊𝖉 𝕷𝖔𝖛𝖊 ∆~• 🅺🅾🅾🅺🆅
Aksi【عشق سرخ】 ژانر : خوناشامی ، خشن ، اسمات ، امپرگ کاپل : کوکوی (اصلی)، نامجین (فرعی)، سپمین (فرعی) جنلیسا (فرعی) ﴿﴿﴿فصله اول کامل شده﴾﴾﴾ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ + نه پدر من نمیخوام با اون جئون عوضی ازدواج کنم =ولی اگه ازدواج کنی تو ولیعهد خوناش...