1

470 75 4
                                    

توی اپارتمان وویونگ نشسته بودم و سیگار میکشیدم. به یه دلایلی وویونگ بهم اجازه میداد تو اپارتمانش سیگار بکشم،شاید واسه اینکه خودشم میکشید .
برای همین کار  باید کلی راه تا بیرون خونه میرفتم ،چون دوست پسرم گوایته (gwitae) از سیگار کشیدنم توی خونه یا کلا هرجای دیگه زیاد خوشش نمیومد؛منم چون دوستش دارم، اینکه ازین کار خوشش نمیاد و قبول کردم .
البته دیگه زیاد راجب اون قسمت دوست داشتنش  مطمن نیستم؛تقریبا سه چهار روزی میشه که ندیدمش و وقتی که باهم زندگی نمیکنیم، انگار چیزی هم بینمون نیست.

وقتی داشت کنارم روی مبل میشست، انگشتشو فرو کرد توی لپم:
_میشه وسط خونه م اینطوری قیافه نگیری؟
وویونگ کلی پیرسینگ رو صورتش داشت که یدونش هم روی زبونش بود ،و البته مقدار زیادی تتو‌!اون فقط خیلی هات بود و من هیچوقت زیربار این موضوع نمیرم‌.
+قیافه نگرفتم ،فقط تو خونه حوصلم سر رفته بود!
_حوصلت سر رفته بود یا احساس تنهایی میکردی؟
اینو پرسید چون میدونست تنها مونده بودم؛به سیگارم که در اصل داشت واسه خودش میسوخت یه پک زدم :
+میدونی وویونگ؟من واقعا از وقت گذروندن باهات لذت میبرم‌.
با طعنه خندید و سرشو گذاشت روی شونم.
+با اینکه از بودن باهات لذت میبرم ولی لطفا گفتن این چرت و پرتای احساسی و تمومش کن.
وویونگ یهو گونمو لیس زد وحس کردن اون فلز رو پوستم باعث شد بلرزم.
وقتی از شدت خنده رو زمین افتاده بود بهش یه نگاه مرگبار انداختم:
+تو واقعا حالمو بهم میزنی.
و اینو درحالی گفتم که خودمم تقریبا داشت خندم میگرفت.
اون روی زمین نشست و یه نخ از پاکت سیگار من برداشت ،زیر لبی زمزمه کردم:
+آشغال
••
شما هیچ پیام جدیدی ندارید
با اخم به گوشیم نگاه کردم،اسم گوایته تو گوشیم فقط گوایسیو شده بود و نه چیز دیگه ای ،هروقت بهش فکر میکنم میبینم که ما واقعا اون شور و شوق اولیه و از دست دادیم.
_سان،دوباره صورتت اونشکلی شده...
قبل ازینکه راهشو سمت اتاق کج کنه،سیگارشو انداخت توی زیرسیگاری.
از اونجا صدام زد:
_وقتی کارت تموم شد با من بیا توی تخت یا روی مبل بخواب ،انتخاب خودته.
سیگارم و خاموش کردم و دنبالش رفتم توی اتاق،یه تیشرت اورسایزد از بند برینگ می د هورایزن سمت صورتم پرت کرد،به نظر میاد این چیزیه که باید باهاش بخوابم.
بعد ازینکه لباسمو عوض کردم تقریبا پریدم روی تخت،کنار وویونگ.
_شب به خیر سن
زیر لب جوابش و دادم و کم کم خوابم برد.

•••
سلام،من میشام و این اولین فن فیکیه که ترجمه میکنم:)) ،قسمتاش همینطوری کوتاهه .
و اینکه نمیدونم کی اپدیتش میکنم،بستگی داره که اصلا کسی بخونتش یا نه:).

BORED'woosan,perTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang