11•

174 47 16
                                        

اسمااات:)
••••

_میدونستی که توی تیشرت من خیلی هات به نظر میرسی،نه؟
+وویونگ من تازه اومدم تو،منظورت چیه؟
دستاش هنوز دور گردنم بودن،هرچیزی که میگفت مستقیم وارد گوشم میشد.
_میدونی،بعضی وقتا دلم میخواد به دیوار فشارت بدم و ببوسمت؛ شایدم بیشتر.
وویونگ اینارو توی گوشم زمزمه کرد و باعث شد کل بدنم بلرزه، دستام که قبلا پشتش بود الان محکم تیشرتش رو گرفته بود .
وویونگ معمولا اینطوری رفتار نمیکرد,
قبل ازینکه با آخرین ذره ی اعتماد به نفسم حرف بزنم آب دهنمو قورت دادم:
+باشه ولی مگه کسی جلوتو گرفته؟
تلاش کردم با اعتماد به نفس به نظر بیام ولی صدام داشت میلرزید‌،توی گوشم زمزمه کرد:
_ مطمئنی بیبی؟
اون قطعا تحریک شده بود.
+کجای حرف لعنتیم نامفهموم بود؟
صدام وسطای جمله شکسته شد.

وویونگ هلم داد سمت دیوار:
+وویونگ..
وقتی دستامو بالای سرم قفل کرد نفسم بند اومد،احساس آسیب پذیر بودن میکردم انگار که اگر میخواست میتونست هر لحظه من رو بشکنه.

اون لباشو روی لبام گذاشت،بوسه مون اولش شلخته نبود ولی بعد از یه مدت تبدیل شد به:خیلی شلخته.
اون زبونش رو هم اضافه کرد،میتونستم پیرسینگشو روی زبونم حس کنم؛این یه بوسه ی پر از شهوت و آب دهن بود.
بعد ازین که دستامو ول کرد ، گذاشتم دور کمرش بیفتن،بوسه هاش رو به گردنم رسوند و دنباله ای از اب دهن از لبام تا گردنم به جا گذاشت.
احتمالا گردنم تا الان پر از سایه های مختلف رنگ بنفش،سبز و زرد شده بود؛به رون پام ضربه زد:
_بپر بالا بیبی.
این رو توی گوشم زمزمه کرد که باعث شد تا ستون فقراتم بلرزه.
پریدم بالا و پاهامو دور کمرش حلقه کردم، تا اتاق خواب حملم کرد،منو گذاشت روی لبه ی تخت و لباسم رو درآورد منم لباسشو درآوردم.
بوسه هامون تا توی اتاق هم ادامه داشت وگاهی جلوی درآوردن لباس های بیشتر رو میگرفت.
آخرش دوتامون لخت شدیم،قبلا هم جلوی هم برهنه بودیم ولی این برای یه دلیل کاملا متفاوت بود،میتونستم ببینم که عضوش سخت شده.

به سمت تخت هل داده شدم و وویونگ اومد روی من؛  یکی از انگشتاشو واردم کرد تا آمادم کنه و بعد ازون یکی دیگه هم اضافه کرد، ناله های مختلفی ازم خارج می شد.
وویونگ بهم نگاه کرد تا مطمئن شه حالم خوبه ،اینکه انگشتاشو  قیچی وار حرکت میداد باعث شد آهی از بین لبام خارج شه.
اون یه انگشت دیگه اضافه کرد و این سومی بود،داشتم زیرش ناله میکردم.
_خوبی؟
سرمو تکون دادم،انگشتاشو ازم خارج کرد و شروع کردم به پیچ و تاب خوردن برای اینکه بیشتر میخواستم:
+لطفاا منو بکن،یکاری انجام بده!
من التماس کردم و وویونگ جواب داد:
_با کمال میل
قبل از وارد کردن عضوش از روم بلند شد و صاف نشست،لبمو از شدت درد گاز گرفتم و اون یه بوسه ی کوچیک روی لبام زد.
وقتی به سایزش عادت کردم گفتم:
+حرکت کن
اون شروع کرد با سرعت معمولی داخلم ضربه زدن ،سعی کردم ناله هام رو کنترل کنم؛زمزمه کردم:
_سریع تر.
اون حرکاتشو سریع تر کرد، وقتی شروع کردن به ضربه زدن به پروستاتم ناخونام توی پوستش فرو کردم:
+سری-
نمیتونستم درست حرف بزنم ،همش ناله بود، چشمام از شدت لذت بسته بود.
اون منظورمو متوجه شد چون داشت با یه سرعت غیرانسانی داخلم ضربه میزد که باعث میشد کل بدنم به لرزه بیفته و کاملا راضی به نظر میومد وقتی اسمشو ناله میکردم.
میتونستم حس کنم که نزدیک به اومدنم،تلاش کردم بگم:
+من نزدیکم
_منم همینطور بیبی
اون حتی سرعتشو از این هم بیشتر کرد تا زمانی که یکم خسته شد و ضربه هاش شلخته شدن؛اون خودش رو داخلم خالی کرد و من روی دوتامون اومدم.
وویونگ پیشنهاد داد:
_بیا دوش بگیریم
سرمو تکون دادم و دستامو از هم باز کردم تا بهش بفهمونم  که میخوام تا اونجا حملم کنه؛
وویونگ بلندم کرد و من رو با خودش به حموم برد.
•••
خب من خودم زیاد از اسمات نویسنده خوشم نیومد،دلم میخواد یکی دیگه خودم براش بنویسم!:(
راستی تولد وویونگمون مبارک ^^ 🐾🤎

BORED'woosan,perWhere stories live. Discover now