در خونه ی وویونگ زده شد،رفتم تا ببینم کیه : نایونگ
با لحن شیرینی گفت:
~سلام سان.
~میخواستم ببینم که دلت میخواد باهم بریم بیرون؟حقیقتا اول رفتم خونه ی گوایته ولی اون گفت شما دوتا دیگه باهم نیستین پس اومدم اینجا که از وویونگ بپرسم کجایی ولی به نظر میاد پیدات کردم.
~میدونم که دیروزم همو دیدیم ولی من مشغول بغل کردن پسرعموت بودم و تو قبل از ما رفتی.
وقتی که داشت درباره اون قسمت بغل کردن حرف میزد لپاش یکم سرخ شد.
+گوش کن دختر،آروم باش!میرم کفشام رو بیارم.
به جای جواب دادن بهم لبخند زد،وقتی برگشتم آماده رفتن بودم:
+کجا میخوای بری؟
~بیاراه بریم میخواستم درباره یسری چیزا باهات حرف بزنم.درحال راه رفتن بودیم که نایونگ یهو شروع کرد به حرف زدن:
~دلم میخواد بدونم که بین تو و دوست پسر قبلیت چه اتفاقی افتاده؟
شونه هامو انداختم بالا:
+بهم خیانت کرد با یکی که نمیشناسمش.
~پس الان با برادرم زندگی میکنی؟
+همم
~ازش خوشت میاد نه؟
صادقانه جواب دادم:
+آره،خوشم میاد.
~چطوره که تو بهش اعتراف کنی؟چون اون امکان نداره اینکارو انجام بده.
با شوک خالص بهش نگاه کردم.
~بهش یه گل بده و بگو چه احساسی داری،ببین اونجا یه گل فروشیه.
این رو گفت و به مغازه اشاره کرد.
آهی کشیدم و تا گل فروشی دنبالش رفتم.
یکی از گل فروش های توی مغازه یه پسر مو آبی بود که نمیشناختمش ولی نایونگ قطعا اون رو میشناخت ،خودش رو سمت اون پرت کرد و توی بغلش فرو رفت ،جیغ زد:
~یونهووو!!
اون پسر خندید و بغلش کرد:
×میبینم که یکی دلش برای من تنگ شده!
نایونگ پرسید:
~ببینم خرسی ،تو شریک زندگیت رو پیدا کردی؟
من فقط دم ورودی وایساده بودم و حرف زدن اون دوتارو تماشا می کردم.
×آره،اتفاقا،پیدا کردم،اون اونجاست کنار ارکیده ها و به نظر میاد که میخواد سرت رو جدا کنه.
کنار ارکیده های صورتی یه پسر قد بلند وایساده بود و داشت نگاه های مرگباری به نایونگ می انداخت.
اون آروم چرخید و یونهو رو ول کرد ولی وقتی به پسر دیگه نگاه کرد لبخند زد:
~مینگییی!!
داد زد و اون هم کشید توی بغلش.
×خدای من!نایونگ بذار پسر بیچاره نفس بکشه.
من گفتم و همه سرشون رو به طرف من برگردوندن،زیرلبی گفتم:
×عاام،من سان ام.
~سان اینا مینگی و یونهو ، دوتا از بهترین دوست های دبیرستانمن،اونا ۲ _۳ سال ازم بزرگترن طوری که هيچوقت فکر نمیکردم تهش باهم جور دربیایم.
+خدای من نا ،من دوست دارم ولی لطفا برای یک ثانیه خفه شو،من سان ام دوست بچگی نایونگ .
با دوتاشون دست دادم،یونهو به آرومی گفت:
×چی شما دوتارو اینجا کشونده ؟
~من دارم تلاش میکنم تا سان رو وادار کنم به برادرم اعتراف کنه،در حقیقت دارم مجبورش میکنم.
یونهو سرش رو تکون داد،مینگی ساکت بود و دست هاش دور یونهو بودن.
+خب برنامه ام اینه که بهش یه رز بدم و اعتراف کنم.
یه لبخند بدون دندون زدم و تهش بازم از خجالت سرخ شدم. مسخره به نظر میومد که بگم میخوام احساساتمو اعتراف کنم.
×میدونی چیه سان؟تو اون رز رو مجانی میگیری.
یونهو لبخند زد.
×و همینطور این هم شماره من و مینگیِ اگر یه موقع خواستی حرف بزنی یا باهم وقت بگذرونیم،به خاطر این که همدیگرو بیشتر بشناسیم.
اون یه تیکه کاغذ رو گذاشت روی پیشخوان،از دوتاشون تشکر کردم.
~چطوری شد که شما دوتا باهمین؟
نایونگ سعی کرد بگه اما من در حالی که یه شاخه رز برمیداشتم کشیدمش بیرون،درحال بیرون رفتن داد زدم:
+ممنونم پسرا!!میبینمتون.
تقریبا تا خود خونه با سرعت راه میرفتم و نایونگ هم دنبالم میومد،من رز رو محکم گرفته بودم اما طوری که خرابش نکنم،مضطرب بودم.
وقتی که نایونگ رفت توی آپارتمان خودش بهش دست تکون دادم؛آروم و بی صدا راه افتادم به سمت اونی که من و وویونگ توش زندگی می کردیم.میتونستم صدای وویونگ و یوسانگ رو بشنوم که توی آشپزخونه باهم صحبت می کردن،فک نمیکنم که صدای من رو شنیده باشن.
_یوسانگ احمق نباش سان من رو اونطوری دوست نداره.
-چرا داره.
+دارم
این رو گفتم و دوتاشونو ترسوندم.
یوسانگ گل رز توی دستم رو دید و بعدش به صورتم نگاه کرد و لبخند زد.
-خب به نظر میاد که دیگه باید برم،میبیننتون.
یوسانگ از اپارتمان خارج شد.+این برای توعه.
رز رو دادم دستش .
+من ازت خوشم میاد،خیلی ازت خوشم میاد لطفا مال من شو!
به طرز مسخره ای بهش اعتراف کردم که بیشتر شبیه یه سوال به نظر میومد،نایونگ مجبورم کرده بود انجامش بدم و هیچ ایده ای نداشتم که چی باید بگم.
وویونگ خندید و من رو توی بغلش کشید:
_معلومه بیب،تو میتونستی فقط پاشی بیای بوسم کنی و بگی "تو مال منی".
آروم به سینه اش ضربه زدم و خندیدم:
+این کاریه که توانجام میدی!
وویونگ سرش رو کج کرد و لباش رو روی لبام گذاشت ،من هم دستام رو دور گردنش حلقه کردم و با شوق بوسیدمش.
•••
قلبم ذوب شد:((((((♡♡♡
![](https://img.wattpad.com/cover/285665977-288-k38435.jpg)
CITEȘTI
BORED'woosan,per
Fanfiction"I'm home alone, you're God knows where I hope you don't think that shit's fair " Bored by Billie Eilish - نویسنده اصلی داستان flxws- و من فقط ترجمش کردم. The Original Story Credit: @-flxws