Part10

14.3K 1.7K 155
                                    


بعد از رفتن هوسوک، تهیونگ کاندوم رو باز کرد و روی تخت نشست

-بیا اینجا بیبی

تهیونگ گفت و نفس لرزونش رو بیرون داد

انگار هر چقدرم که سکس میکرد خسته نمیشد و بازم هورنی بود

جونگ کوک روی تخت دراز کشید و از درد کمرش ناله‌ای کرد

*****

هوسوک خواست برگرده که با دیدن یونگی با تعجب لب زد:

×چیکار داری؟

÷برادرت... خیلی کیوته

چهره‌ی پوکر هوسوک ناگهان برزخی شد و با سرعت خودش رو به یونگی رسوند

×عوضی بهش نزدیک نشو!

÷بیخیال کیتن... من از پسرای کیوت خوشم میاد

هوسوک ناگهان فریاد زد:

×پدوفیلی بدبخت!!!

÷چی؟؟؟ کی گفته من پدوفیلیم؟

×تو میخوای یه بچه زیر سن قانونی رو بفاک بدی! پس پدوفیلی

÷باشه پس تورو بفاک میدم... چند سالت بود؟

×علاقه‌ای ندارم توسط تو بفاک برم

هوسوک از کنار یونگی رد شد اما یونگی سریعا به بازوش چنگ زد و سمت خودش کشید

÷یعنی میخوای بگی که من....

با چنگ گرفتن بازوی هوسوک، یقه‌ی تیشرت هایبرید کش اومد و ترقوه هاش مشخص شد

روی ترقوه‌ی هوسوک چندتا کیس مارک بود...

×ف...فقط یه... اصلا به تو چه؟ به چی نگاه میکنی؟

هوسوک به چشمای تاریک یونگی نگاه کوتاهی انداخت و حرفاش رو زد

سریعا بازوش رو از دستای یونگی جدا کرد و سمت اتاقش رفت

÷هایبریدی که روش کراش زدی هرزه از اب درومده مین یونگی؟... شایدم با یکی قرار میزاره

نفسشو با کلافگی بیرون داد و در یه لحظه لحن ترسناکس محو شد و با لحنی تقریبا پر امید داد زد

÷تو و برادره کیوتتو باهم بفاک میدم... باکرگی اونو میگیرمو تورو هم مجبور میکنم برام ساک بزنی!

و بعد پیش خودش زمزمه کرد:

÷بزن بریم مین یونگی... باید مخ اون گربه وحشیو بزنی

*****

جونگ کوک بلند جیغی کشید و به بازوی تهیونگ چنگ زد

+بسههه.... گفتم... اههه...گفتم بسه!

تهیونگ که انگار چیزی نمیشنید بازم به ضربه زدن ادامه داد

انگار بدنش بر خلاف مغزش، دیگه هنگ کرده بود چون میشه گفت یک ساعتی مشغول ضربه زدن توی امگای بیچاره بود اما کام نمیشد

My Horny Omega [Vkook]Where stories live. Discover now