یونگی لای پلکش رو باز کرد و با تهیونگی رو به رو شد که با چهرهی جدیش سکوت بینشون رو شکست:
-چی گفتی؟
÷لطفا اروم باش... این شوخی نیست ولی چیزی نشده که... فوقش یه بچه...
-پس اون کاندوم سوراخ بوده...
÷دوستم برای شوخی باهام اینکارو کرده. قسم میخورم چیزی نمیدونستم!
یونگی با دیدن اینکه تهیونگ با خونسردی لبخند محوی زد و سرش رو تکون داد به معنی واقعی پشماش ریخت!
یونگی از خوشحالی خندید و نفسش رو با اسودگی بیرون داد
÷هوووف.... خداروشکر. چیزی نشده که فقط...
با دیدن اینکه لبخند تهیونگ محو شد و دستاش پشتش رفتن حرفش تو دهنش ماسید
تهیونگ از پشتش اسلحش رو در اورد و سمت یونگی نشونه رفت
-نمیدونستی شوخی های مضحکت رو نباید رو رئیست پیاده کنی؟؟؟ فکر کردی ساده از این قضیه میگذرم؟
یونگی دادی کشید و با تمام توانش از جلوی در اتاق تهیونگ فرار کرد
اما با شنیدن صدای شلیک گلوله سر جاش وایساد و با ترس سمت تهیونگ برگشت:
÷بیخیال... تهیونگ تو که نمیخوای واقعا بکشیم؟
+تهیونگ...
تهیونگ با شنیدن صدای امگا درست پشت سرش سریع برگشت و اخمی روی پیشونیش نشست
-برگرد تو اتاق
+میخوای.... میخوای بکشیش؟ چرا؟؟؟
-گفتم بگرد تو اتاق!!!
جونگ کوک با شنیدن فریاد الفا سریعا برگشت توی اتاق سعی کرد ضربان قلبش که از ترس بالا رفته بود رو کنترل کنه
+اون عوضی... ممکنه منم بکشه!
بعد از تقریبا نیم ساعت بالاخره تهیونگ هم وارد اتاق شد
جونگ کوک سرش رو بالا اورد و نگاهی به الفا که جلوش ایستاده بود کرد
+چی...چیشده؟
- تو حالت خوبه؟
+منظورت چیه؟
- سر درد سرگیجه یا شکم درد نداری؟
+نه... چرا میپرسی؟
تهیونگ جوابی نداد و چند لحظهی بعد دو مرد با روپوش سفید وارد اتاق شدن
جونگ کوک با ترس به آستین لباس تهیونگ چنگ زد
+دیدی گفتم! اینو اوردی دست و پامو قطع کنه! ارررره؟؟؟
-مزخرف نگو بچه... میخواد ازت آزمایش بگیره
+آزمایش برای چی؟ کلیه هامو میخواید بفروشید؟
YOU ARE READING
My Horny Omega [Vkook]
Romance[Completed] چی میشه اگه یه شب که جونگکوک توی راهِ خونشه، به یه آلفای زخمی بر بخوره و ببردش خونهاش تا بهش کمک کنه؟ و چی میشه اگه اون آلفای زخمی، دقیقا تایپ کوک باشه و اون امگا کوچولو با دیدن اون آلفا، بره توی هیت؟ ...